جدول جو
جدول جو

معنی سنتتیک - جستجوی لغت در جدول جو

سنتتیک
فرانسوی همدایشیک
تصویری از سنتتیک
تصویر سنتتیک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بخشی از زیست شناسی که دربارۀ صفات موروثی و عوامل ارثی بحث می کند، علم وراثت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنتیک
تصویر آنتیک
ویژگی هر شیء قدیمی و تاریخی که ارزش هنری داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاتیک
تصویر سیاتیک
بزرگ ترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است، در پزشکی درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز می کند، عرق النسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استتیک
تصویر استتیک
علمی که دربارۀ اصول زیبایی آفرینی در هنر بحث می کند، زیبایی شناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فناتیک
تصویر فناتیک
متعصب در دین، قشری
فرهنگ فارسی عمید
مربوط به تهیگاه، معمولاً نام سیاتیک بعصب نسائی بزرگ (عصب سیاتیک بزرگ) اطلاق میشود، این عصب از رأس مثلث شبکۀ خاصره تولید و در حقیقت دنبالۀ این رأس است، عصب مزبور درشت ترین عصب بدن است و از بریدگی بزرگ نسایی در زیر عضلۀ هرمی لگن خارج میشود، عرض این عصب در ابتدا حتی به 1/5 سانتی متر نیز میرسد، ابتدا در سرین بطور مایل و بعد در ناحیۀ خلفی ران تا حفرۀ رکبی قائماً پائین می آید و از آنجا ببعد بدو شاخه انتهایی تقسیم میشود، عصب مذکور در سرین بوسیلۀ عضلۀ سرینی بزرگ پوشیده میشود و در ناودانی که بین استخوان و رگ برآمدگی بزرگ استخوان رانی است، پائین می آید و یکی ازنقاط دردناک این عصب در همین محل است، عرق النساء بزرگ، عرق النساء عصبی بزرگ، (فرهنگ فارسی معین)، درد مربوط بعصب سیاتیک را نیز بنام سیاتیک خوانده و آن عبارت از درد شدیدی است که در سرتاسر این عصب حس میشود خصوصاً در ناحیۀ سرینی، وجع عرق النساء، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
از شهرهای اسپانیا کنار نهر باجلی. (نخبه الدهر دمشقی ص 245)
لغت نامه دهخدا
از لاطینی آنتی کواوس، به همین معنی، ظرف یا جامه یا کتاب یا فرش یا مجسمه و مانند آن سخت دیرینه، در تداول فارسی، سخت بد، سخت زشت و کریه
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نسب او محققاً معلوم نیست، ولی ظن قوی این است که برادر اشک ششم مهرداد اول و اشک هفتم فرهاد دوم بوده و اسم سنتروک در عهد قدیم چنین بوده سیناتروکس (فیه گون) سین تروکس، ولی املای سکه ها به یونانی سان تروکس است. (از ایران باستان ج 3 ص 2280 و 2281)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
متعصب در دین و مذهب. احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ ری یَ)
شهری است در غرب فیون پائین سودان آخر شهرهای مصر از نواحی واخ الثالثه. در سنتریه میوه فراوان است و انهار زیادی وجود دارد. ساکنین آن همه بربر هستند و عرب در آنجا کم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سپتیک
تصویر سپتیک
کسیکه در قبول چیزهای نا محسوس شک کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنتیک
تصویر ژنتیک
علم وراثت فرانسوی زکیک
فرهنگ لغت هوشیار
کهنسال، دیرینه فرانسوی بنگرید به انتیک عتیقه شی کهنه دیرینه، قیمتی با ارزش: چیز آنتیکی است، سخت بد سخت زشت و کریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتیک
تصویر استتیک
فرانسوی زیبا شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتریک
تصویر انتریک
در اصطلاح عامیانه شیطنت، دسیسه، خدعه فرانسوی دستان (دسیسه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنپاتیک
تصویر سنپاتیک
فرانسوی گیرا تو دل برو، گیراییک
فرهنگ لغت هوشیار
عصب مزبور درشت ترین عصب بدن است و از بریدگی بزرگ نسایی در زیر عضله هرمی لگن خارج میشود، عرض این عصب در ابتدا حتی به 5/1 سانتیمتر نیز میرسد فرانسوی سرینیک مربوط به تهیگاه، معمولا نام سیاتیک به عصب نسائی بزرگ (عصب سیاتیک بزرگ) اطلاق میشود. این عصب از راس مثلث شبکه خاجی تولید و در حقیقت دنباله این راس است. عصب مزبور درشت ترین عصب بدن است و از بریدگی بزرگ نسائی در زیر عضله هرمی از لگن خارج میشود. عرض این عصب در ابتدا حتی به 5، 1 سانتیمتر نیز میرسد. ابتدا در سرین به طور مایل و بعد در ناحیه خلفی ران تا حفره رکبی قائما پایین میاید. و از آن جا به بعد به دو شاخه انتهایی تقسیم میشود. عصب مذکور در سرین به وسیله عضطه سرینی بزرگ پوشیده میشود و در ناودانی که بین استخوان و رگ و برآمدگی بزرگ استخوان رانی است پایین میاید و یکی از نقاط دردناک این عصب دو همین محل است عرق النسا بزرگ عرق النسا عصب نسائی بزرگ، درد مربوط به عصب سیاتیک را نیز به نام سیاتیک را نیز به نام سیاتیک خوانند و آن عبارت از درد شدیدی است که در سرتاسر این عصب حس میشود خصوصا در ناحیه سرینی وجع عرق النسا. یا سیاتیک بزرگ. سیاتیک. یا سیاتیک کوچک. عصبی است که جدا میگردد و از زیر عضله هرمی از لگن خارج میشود و محل خروج آن در عقب کنار داخلی عصب نسائی بزرگ است و در ناحیه سرینی به دو شاخه عضلانی و جلدی تقسیم میگردد نسائی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
دلباخته، کورکورانه، به مرامی تاسی کردن فرانسوی دین نمودار متعصب در دین و مذهب، طرفداری شدید یک فرقه یک حزب احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناتیک
تصویر فناتیک
((فَ یا فِ))
متعصب افراطی در دین و مذهب یا یک فرقه و حزب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاتیک
تصویر سیاتیک
مربوط به تهیگاه، نام سیاتیک به عصب نسائی بزرگ اطلاق می شود، درد مربوط به عصب سیاتیک را نیز به نام سیاتیک خوانند و آن عبارت از درد شدیدی است که در سرتاسر این عصب حس می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژنتیک
تصویر ژنتیک
((ژِ نِ))
ارثی، موروثی، علم وراثت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنتیک
تصویر آنتیک
دیرینه، باستانی، عتیقه (واژه فرهنگستان)، باارزش، قیمتی، بسیار بد، سخت زشت و کریه
فرهنگ فارسی معین
((اَ))
وقایع و حوادث مختلفی که به وسیله آن ها مطلب اصلی پرورانده شود و گره یک قطعه را تشکیل دهد و بیننده را جلب کند و احساسات و عواطف را در او بیدار و تحریک کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنتریک
تصویر آنتریک
((تِ))
تحریک، توطئه، ماجرای هیجان انگیز در یک داستان و نمایش یا فیلم که باعث جلب توجه یا علاقه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنتیک
تصویر آنتیک
سالینه، نایاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تعصبی، متعصب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تحریک، تهییج، وادار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باارزش، قیمتی، نفیس، دیرینه، عتیقه، کهنه، بد، زشت، کریه
متضاد: نو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ژن شناسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صاف صاف، تراشیدن ساقه ی درخت و بی شاخ و برگ کردن آن، لخت.، کچل
فرهنگ گویش مازندرانی
آغاز کاری نمودن، فتح باب، زمان خوش یمن
فرهنگ گویش مازندرانی
خنده با صدای بلند، قهقهه
فرهنگ گویش مازندرانی
کج باران مهیب، توفان تند
فرهنگ گویش مازندرانی