جدول جو
جدول جو

معنی سنبر - جستجوی لغت در جدول جو

سنبر(سَمْ بَ)
دانای هر چیزی و ماهر و استوار کار آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنبر
کاردان کارشناس
تصویری از سنبر
تصویر سنبر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنبر
تصویر عنبر
(دخترانه)
ماده ای چرب، خوشبو، و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود و امروزه در عطرسازی به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنجر
تصویر سنجر
(پسرانه)
شاهزاده، نام یکی از پادشاهان سلجوقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
(دخترانه)
گل خوشه ای بلند به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز آبی سفید و زرد مظهر نوروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قنبر
تصویر قنبر
(پسرانه)
نام یکی از تابعان علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چنبر
تصویر چنبر
محیط دایره، حلقه، هر چیز دایره مانند،
در علم زیست شناسی دو استخوان در دو طرف بالای سینه که به صورت افقی بین جناغ سینه و استخوان کتف قرار دارد، ترقوه،
در موسیقی حلقۀ چوبی دایره یا دف که روی آن پوست می کشند، در موسیقی بحر دوازدهم از اصول هفت گانۀ موسیقی
چنبر زدن: دور خود حلقه زدن مانند حلقه زدن ما
چنبر ساختن: مانند حلقه کرد
چنبر مینا: کنایه از آسما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
دیوار، گودال یا برآمدگی خاک، سنگ یا شاخۀ درخت که سربازان هنگام جنگ برای خود درست می کنند و در پناه آن قرار می گیرند تا از تیراندازی دشمن آسیب نبینند، پناهگاه، جان پناه
سنگر بستن: در امور نظامی ساختن سنگر، آماده کردن سنگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
خوشۀ جو یا گندم، خوشه، گیاهی از تیرۀ سوسنی ها با برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش،
کنایه از زلف معشوق
سنبل ختایی: گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معطر که عرق ریشه و دانه های آن در عطرسازی و تهیۀ شیرینی و شربت به کار می رود
سنبل رومی: گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز و ریشه و ساقۀ سخت که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، ناردین، نردین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگر
تصویر سنگر
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجر
تصویر سنجر
پرندۀ شکاری، مرد صاحب حال و وجد
فرهنگ فارسی عمید
میله فلزی که برای پر کردن تفنگهای سرپر یا پاک کردن لولهی تفنگ بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
حصار، توده یا تپه و مانعی است که در حوالی شهر محصور در موقع حمله دشمن بر میاورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنور
تصویر سنور
گربه، مهره های گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندر
تصویر سندر
صاحب جمال و خوش صورت
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی باز از مرغان شکاری ترکی تازی گشته باز از مرغان شکاری یکی از گونه های باز است که بومی مناطق سردسیر است. پرنده ایست بسیار زیبا و خوش خط و خال که لانه اش در شکاف سنگها و صخره های مرتفع و غیر قابل عبور تهیه میکنند. ماده حیوان 3 تا 4 تخم میگذارد. نر و ماده متناوبا روی تخمها می خوابند جزو بازهای سیاه چشم و از انواع دیگر بازها درشت تر و قویتر است و در شکار بسیار تیز پر و چابک است شنقار، خط اتحادی که ضرب ضعیف یا قسمت ضعیف ضرب را به ضرب قوی یا قسمت قوی ضرب دیگر مربوط و متحد میسازد. یا نوت سنقر شده. نوتی که قوت خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سمن در بر گرفته و بوی خوشی از آن بر آید، آنکه برش همچون سمن باشد سپید تن دلبر سمنبر
فرهنگ لغت هوشیار
موضعی است از دریا که آبش تنگ باشد و تهش گل بوده و بیم آن باشد که کشتی در آنجا بند شود
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنبک بخش پیشین سم ستوران، کناره، آغازه کنار سم ستور، اول هر چیز، زمین صعب و کم فایده، جمع سنابک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
خوشه، جمع سنابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجر
تصویر سنجر
پرنده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعبر
تصویر سعبر
چاه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبر
تصویر سغبر
یونانی سرخش گیلدارو از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخبر
تصویر سخبر
مار دوست از گیاهان، ناتوزش (بی وفائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبر
تصویر ستبر
ضخیم و کلفت و گنده و غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنبر
تصویر حنبر
ملازمت، سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبر
تصویر انبر
آلت فلزی دو شاخه که با آن آتش را بردارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنبر
تصویر چنبر
محیط دایره را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
شیر بیشه خرده ریزه، چابک، زود پاسخ (حاضر جواب) آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک خشت و مانند آن کنند و از جایی به جای دیگر برند زنبه، مشکی که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کنند و بدان آب کشند. آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن بزند که آن باد با صدا از دهان او بجهد زنبغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنبر
تصویر بنبر
هندی سپستان از گیاهان دارویی سپستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطبر
تصویر سطبر
کلفت و غلیظ، ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستبر
تصویر ستبر
ضخیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چنبر
تصویر چنبر
حلقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عنبر
تصویر عنبر
زغال اخته
فرهنگ واژه فارسی سره