- سناسیان
- هندی نام گروهی از درویشان هندو
معنی سناسیان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیاستمداران
احترام گذاشتن
زمینی که در آن سنگ بسیار باشد، سنگلاخ
شناختن، آشنا شدن، واقف شدن، دانستن، اشناسیدن، اشناختن
فرزندان عباس که به فرمانروایی رسیدند
جمع بنا، رمن ساختگی والاد گران
آسوده مرفه، تندرست سالم، تن پرور خوشگذران تن آسا
سراینده، در حال سرودن
آلبالو
پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
همچون سنگ سنگ مانند
سالها، جمع واژۀ سال برای مثال چنان زی کزآن زیستن سالیان / تو را سود و کس را نباشد زیان (نظامی۵ - ۷۸۰)
در حال سرودن، در حال آوازخوانی
فرانسوی سرتک (جنس)، برشان (امت)، زانیچ (ملت)
نوعی ازخرمای نیکو
بلوط، درخت بلوط
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سوال کننده، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام جد اردشیر مؤسس سلسله ساسانیان
درویش، فقیر
بزرگوار بلند گاه مرد
سخن غیر فصیح و بلیغ
فراموش کردن، فراموشی
کسی که از ملک و مال احتراز کند، فقیر، درویش
فراموشی، فرو شدن از خاطر
گدایی کننده، گدا