- سمیک
- بلند، ستبر و انبوه
معنی سمیک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریز ماهی
گوش افزار
آلومینیوم
پرماه پرماهه (ماه تمام)، برف، ساییده آرد شده
شوشه زر یا سیم زر گداخته سیم گداخته
مقامی است از جمله دوازده مقام موسیقی قدیم. رشته کوچک
ریخته ریخته شده خون ریخته
بد ذات و پست نژاد
ماهی فروش گیره گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته سماقیان میباشد این گیاه بشکل درخت یا درختچه میباشد برگهایش متناوب و مرکب و شانه یی است. گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه این گیاه کوچک و شفت و ترش مزه و قابض است. برگش در تداوی به عنوان تب بر مصرف میشود گرد میوه اش ترش و خوش طعم است و جهت چاشنی اغذیه به کار میرود. سماک تتری تتم. یا سماق سمی. گونه ای سماق که در امریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج به کار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی به کار میرود در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از به کار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است. یا سماق کاذب. سماق هرز. یا سماق هرز. گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک به نام لاک ژاپن میسازند سماق کاذب ماهی فروش، جمع سماکین. آنچه بدان چیزی را بردارند و بلند کنند
مونث سمی زهر آلود، جمع سمیات
فربه
فرسوده، جامه کهنه، ته آب در تالاب
یوغ یوگ چوبی که بر گردن گاو نهند
شنواننده و شنونده
ناتوان سست مرد، بی پینه کفش، رده آگور
در گویش های مازندرانی و گیلانی روسی تخم آفتابگردان
زمانه و روزگار
پارسی تازی گشته سفید نان سفید
پارسی تازی گشته سفید آرد سفید
با گذشت
جمع سمک، ماهیان
نوعی شیرینی که معمولا در هفت سین گذارند. طرز تهیه: گندم را سه روز در آب خیس کنند سپس در میاورند و در پارچه ای ریزند و در ظرفی گذارند و گاه به گاه پف نم به آن زنند تا وقتی که گندم ریشه زند. سپس آنرا در یک سینی پخش کنند و کناری گذارند تا با اندازه یک سانتیمتر از سر گندم سبزی بیرون زند بعد در چرخ کنند و به شیره آن که با چرخ گرفته شده به مقدار چهار برابر اصلی آرد گندم افزایند. سپس مانند فرنی بهم زنند تا ته نگیرد و نسوزد آنگاه مانند پلو دم کنند و پس از دم کشیدن بردارند و مصرف کنند
آلتی که امواج صوتی را تقویت کند گوشک که کران برای بهتر شنیدن بر گوش نهند آلتی که کسانی که گوششان سنگین است در گوش گذارند تا اصوات را بهتر بشنوند
فربه، چاق، چربی دار، پرچربی
افسانه گو در شب، مصاحب شب، کنایه از دهر، روزگار
خنده آور، خنده دار مثلاً نمایش کمیک، مربوط به کمدی
قلاب یا چوب سرکج که با آن تارهای ابریشم را تاب می دهند
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
مفرد واژۀ سمعاء، سامع، شنونده، شنوا، از صفات باری تعالی