جدول جو
جدول جو

معنی سمیره - جستجوی لغت در جدول جو

سمیره
(سَ رَ / رِ)
خطی باشد که بکشند خواه بر دیوارو خواه بر زمین و خواه با قلم و خواه با چوب. (برهان) (آنندراج). نوشته و خط کشیده شده خواه بر کاغذ و خواه بر دیوار و خواه بر زمین و خواه با قلم و خواه با چوب و جز آن. (ناظم الاطباء) ، نوشته هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سمیره
خط
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
فرهنگ لغت هوشیار
سمیره
خط
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمینه
تصویر سمینه
(دخترانه)
مؤنث سمین، چاق، فربه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمیرا
تصویر سمیرا
(دخترانه)
عشق وزندگی سعید (دختر گندمگون)، هم صحبت شبانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امیره
تصویر امیره
(دخترانه)
مؤنث امیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمیرا
تصویر سمیرا
گیاهی شبیه کاسنی که در طب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیره
تصویر خمیره
سرشت، طینت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایره
تصویر سایره
ستارۀ گردنده، سیاره، برای مثال از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲ - ۷۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیره
تصویر ستیره
ستیر، زن پوشیده و پاک دامن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ رَ)
حمیر. یرنداق که بدان زین بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و آنرا شکر نیز نامند. (اقرب الموارد). و یرنداق تسمه و دوالی باشد. (آنندراج). رجوع به حمیر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
مؤنث امیر. خاتون. خانم. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(حَ رِ)
دهی است از دهستان همائی شهرستان سبزوار. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات و پنبه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
زاج احمر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(ثَ رَ)
زمین میوه ناک، مسکه که ظاهر شود بر ساحت پیش از جمع شدن، شیری که مسکۀ آن ظاهر نشده باشد یا شیری که مسکۀ آن برآمده باشد
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
خمیرمایه. برازده. مایه خمیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، طبیعت. طبع. طینت. طویت. کیان. کینونت. فطرت. نهاد. گهر. گوهر. خلقت. جبلت. آب و گل. ذات. (یادداشت بخط مؤلف) ، مقوا که کنند نه از کاغذهای برهم نهادۀ چسبانیده بلکه از خمیر مایۀ کاغذ. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ)
مستور. پوشیده:
سخت زیبا لیک هم یک چیز هست
کآن ستیره دختر حلواگر است.
(مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ رَ)
تصغیر سدره
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ رَ)
آبی است بین جراد و مروه در حجاز. و ابن زیاد گفته است از آبهای بنی قشیر است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ)
قریه ای از قراء مدینه. (نزهه القلوب ص 15)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمیکه
تصویر سمیکه
ریز ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیریه
تصویر سمیریه
گونه ای کشتی ناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمینه
تصویر سمینه
مونث سمین فربه زن، خانه پر، زمین بی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماره
تصویر سماره
خاکشی خاکشی خاکشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمجره
تصویر سمجره
آبکی کردن شیر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیره
تصویر سفیره
مونث سفیر باآرش های (سفیر) و گردنبند سیمین، گردنبند زرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیره
تصویر ستیره
زن پوشیده و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیره
تصویر خمیره
خمیر ترش، خمیر مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیره
تصویر امیره
از پارسی میر بانو خدیش مونث امیر خاتون خانم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمیره
تصویر ثمیره
میوه ناک پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیره
تصویر خمیره
((خَ رِ))
خمیرترش، سرشت، طبع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمیرا
تصویر سمیرا
((سُ))
مصغر سمراء. زن گندم گون
فرهنگ فارسی معین