- سمعه
- انجام دادن کار نیکو تا شخص نام خود را در افواه بیندازد و به نیکوکاری مشهور شود، ریاکاری، کنایه از شهرت، نیک نامی، آوازۀ نیک
معنی سمعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرود گوی: زن گوش، جمع مسامع
آدینه
دانه اشک سرشک اشک سرشک
شنیداری
گوش افزار
پاره
خرگوش، جوانه، انگشتک انگشت افزوده
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
هفت، جانور درنده هفت
مونث سامع شنوایی، گوش (اسم مونث) گوش، یکی از حواس ظاهر که به واسطه آن اصوات شنیده شود، قوه شنوایی
هفتمین روز هفته
پاره ای از هماهنگ آوری
رنج، بد بختی
در فارسی تگ هنگار روندی
گندمگون بودن
راد زن
زشت ناپسند، بیشرم بیحیا، جمع سماج سمجاء
آلتی به شکل میله ای فلزی که برای پر کردن تفنگهای سر پر یا تمیز کردن لوله تفنگهای معمولی به کار رود
شنودن گوشی گوشی دورآو (تلفن) گوشی پزشکی
چشم زخم، نشان دیو و پری، بر گردید گی گونه یک دانه کبست، سیاهی که به سرخ زند
کالا کالای بازرگانی، آژخ زگیل دانه ای که بر پوست پدید آید و درد ندارد، یک دانه زالو سرشکستگی شکسته گشتن سر سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر
مونث سمی زهر آلود، جمع سمیات
چنته چوپان از گیاهان، شیرینک از گیاهان کیس الراعی، شیرینک
یک ماهی، آبام ماهی
شناوی شناویک منسوب به سمع آنچه که از راه گوش درک شود: تعلیمات سمعی و بصری
آلتی که امواج صوتی را تقویت کند گوشک که کران برای بهتر شنیدن بر گوش نهند آلتی که کسانی که گوششان سنگین است در گوش گذارند تا اصوات را بهتر بشنوند
شیر چرب شیرین
شماله شماله کهربی: در خودرو، یک سپندار
آنچه از راه گوش ادراک می شود، شنیداری
سامع، شنوا، کنایه از قوه یا آلت شنوایی، گوش
جوش، دمل، توده ای که در زیر پوست بدن پیدا شود
سنبه، میله ای فلزی که برای پرکردن تفنگ های سرپر، پاک کردن لولۀ تفنگ و سوراخ کردن چیزی به کار می رود
هفت، شش به علاوۀ یک، عدد «۷»، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی