جدول جو
جدول جو

معنی سمسمه - جستجوی لغت در جدول جو

سمسمه
(تَ)
دویدن روباه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سمسمه
یک کنجد واحد سمسم یک کنجد
تصویری از سمسمه
تصویر سمسمه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمسم
تصویر سمسم
روباه
گرگ، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذیب، ذئب، سرحان، اغبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمسم
تصویر سمسم
کنجد، دانۀ کنجد
فرهنگ فارسی عمید
(سَ مَ)
کالبد مردم، شتر مادۀ سریع. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، نوعی از مرغان. فراستوک کوهی. (دهار) (از منتهی الارب) (آنندراج). مرغی است از سار مهتر و از کبوتر کهتر. (مهذب الاسماء) ، شکوفۀ خرما، دائره ای است مستحب در گردن اسب. (از منتهی الارب) (آنندراج). دائره ای است در وسط گردن شتر که نیکو و خوش آیند باشد. (از صبح الاعشی ج 2) ، رایت، نشان خانه خراب و ویران. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ سِ می ی)
کنجدفروش. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک ماهر شدن به احوال زمین. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ سِ)
کنجد. سمسمه یکی. ج، سماسم. و آن لزج است و مفسد معده و دهن و مصلح آن شهد است و اگر هضم شود فربه سازد و شستن موی به آب طبیخ برگ آن دراز و نیکو گرداند و بری آنرا جلبهک نامند و فعل آن قریب فعل خریق است و گاهی مفلوج را نصف درهم تا یک درهم خورانند پس بهتر میکند و دریک درهم خطر است. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، الفاظ الادویه و اختیارات بدیعی شود، دانۀ گشنیز، ماری است، ریگ توده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
روباه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، گرگ خردجثه یا عام است، ریگ توده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ م مَهْ)
عقل رفته: رجل مسمه العقل، مرد عقل رفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ سَمْ مَ)
خاصه و خویشان مرد. أهل المسمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نزدیکان و خویشان و خواص مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمسمی
تصویر سمسمی
شخص شل و سست آنکه کارها ره به کندی و تانی انجام دهد فسفسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمسم
تصویر سمسم
کنجد از گیاهان کنجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمسمی
تصویر سمسمی
((س س))
شخص شل و سست، آن که کارها را به کندی و تأنی انجام دهد، فسفسی
فرهنگ فارسی معین