- سمر (دخترانه)
- افسانه، داستان، مشهور
معنی سمر - جستجوی لغت در جدول جو
- سمر
- افسانه، مشهور، معروف و بمعنای دهر و روزگار
- سمر ((سَ مَ))
- افسانه
- سمر
- قصه و افسانه که در شب بگویند، افسانۀ شب، افسانه گویی در شب، دهر، روزگار، شب و سیاهی شب، تاریکی شب
دست افزاری شبیه جارو که با آن به پارچه آهار می زنند، سمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گندمگون بودن
پارسی تازی گشته سه مرت سه باره سه باره باژ گرفتن
گندم گون بودن، گندم گونی
مونث اسمر زن گندم گون
گندمگون
کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد، گندمگون
یونانی تازی گشته کوپوره آفریکایی از گیاهان، کرسب بیابانی گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب اروپا و شمال افریقا بسیار فراوان میروید و جزو علفهای خوب مراتع میباشد و ظاهر آن بسیار شبیه جعفری میباشد، کرفس بیابانی
منسوب به سمرقند از مردم سمرقند اهل سمرقند، آنچه در سمرقند سازند
پارسی تازی گشته سمرکند کند به زبان ترکان شهر را گویند سمرشهر
مونث اسمر گندمگون زن مونث اسمر زن گندم گون
فرماینده فرمان پاد امر کننده فرماینده کار فرما، جمع آمرین، روز ششم یا چهارم از ایام عجوز
بی سود مرد روی سینه و شکم دراز کشیدن
بر انگیختن، ترسانیدن دلیر
فرماینده
فرمایش
زهرآگین، زهری
شنیدن، گوش
گرانجان
راستا
رهسپاری، نورد