- سمح
- بخشنده و با گذشت
معنی سمح - جستجوی لغت در جدول جو
- سمح ((سَ مِ))
- بخشنده، آسان
- سمح ((سَ))
- جوانمرد، بخشنده
- سمح ((سَ مَ))
- جوانمرد گردیدن، اهل بخشش شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راد زن
زهرآگین، زهری
شنیدن، گوش
گرانجان
راستا
تراز، رویه، رویه پایه
نیزه، چوبی است دراز با حربه ای در سر آن برای دفع و طعن دشمن
ناکس فرومایه، سست
اسپانور (حیاط) گشت نیک، گوسپند پروار
دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
بخشنده، سخی
سیاهی، آهن پتک ها پتک ها
شاهراه شاهراه، اندازه، نرم و آسان
گلو بریدن، بر زمین گستردن، بر پهلو نهادن، بر روی افکندن، آرام گرفتن، پر کردن مشک، بهره مند شدن زن از شوی، فرزند بسیار آوردن
ستور چرنده، درخت بلند، چرا دادن، چریدن، شاشیدن، فرستادن، رها کردن دهش بی درنگ، رفتار نرم
گستردن، پهن نمودن چیزی را
جمع سمحه، با گذشتان زن زنان با گذشت راد زنان چشم پوشی گذشت، فروختن به کمترین بها، چنبروشت (رقص حلقه ای) خوان چرمین سفره چرمی، خانه از پوست
آسمان، بلندی، آسمانه (سقف)، پرده، سایبان، ابر، باران نیکو آسمان، جمع سماوات. یا سما و عالم. نزد قدما یکی از شعب علوم طبیعی در معرفت اجسام بسیطه و مرکبه و احکام بسایط علوی و سفلی، آوازه نیک آسمان، جمع سماوات. یا سما و عالم. نزد قدما یکی از شعب علوم طبیعی در معرفت اجسام بسیطه و مرکبه و احکام بسایط علوی و سفلی
افسانه، مشهور، معروف و بمعنای دهر و روزگار
همیشه
خستن گوش زخم کردن گوش، شکوفه برآوردن
زشت ناپسند، بیشرم بیحیا، جمع سماج سمجاء
بد و ناخوش و زشت، بدمزه، ناشیرین
طرف و سوی رتبه و مقام
ریختن خون را آب را، روان کردن اشک را کوهپایه، سنگ لیز، دامنه
اسباب و آلات جنگ
میانه راه سربسته گویی، رای کسی را زدن، بدی رساندن، در گناه انداختن، آشکارکردن رای