جدول جو
جدول جو

معنی سمبل - جستجوی لغت در جدول جو

سمبل
نشانه، نمونه، نماد
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
فرهنگ فارسی عمید
سمبل
کار سرسری سطحی
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
فرهنگ لغت هوشیار
سمبل((سَ بَ))
سنبل، کار سرسری، سطحی
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
فرهنگ فارسی معین
سمبل
نماد
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
فرهنگ واژه فارسی سره
سمبل
رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سمبل
باسن، ران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنبل
تصویر سنبل
(دخترانه)
گل خوشه ای بلند به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز آبی سفید و زرد مظهر نوروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تکۀ تخته یا کاغذ شامل دایره های متحدالمرکز که در تیراندازی هدف قرار بدهند
فرهنگ فارسی عمید
از آلات ورزش و آن میلۀ کوتاه فلزی است که در دو سر آن دو گلولۀ فلزی قرار دارد و یک جفت است و هنگام ورزش هر کدام را به یک دست می گیرند و دست ها را باز و بسته می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمبه
تصویر سمبه
سنبه، میله ای فلزی که برای پرکردن تفنگ های سرپر، پاک کردن لولۀ تفنگ و سوراخ کردن چیزی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسبل
تصویر مسبل
آنچه در راه خدا داده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
خوشۀ جو یا گندم، خوشه، گیاهی از تیرۀ سوسنی ها با برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش،
کنایه از زلف معشوق
سنبل ختایی: گیاهی پایا از تیرۀ چتریان و معطر که عرق ریشه و دانه های آن در عطرسازی و تهیۀ شیرینی و شربت به کار می رود
سنبل رومی: گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز و ریشه و ساقۀ سخت که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، ناردین، نردین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
خوشه، جمع سنابل
فرهنگ لغت هوشیار
سوسمار، ماه ذوالحجه، دراز، تیر پنجم یا ششم در منگیا (قمار) دراز بروت، پیر زشت رو، داده به راه خدا دهش در راه خدا آنکه سبلتش درازاست: دراز بروت، آنکه ازاروی از تکبر برزمین کشد، آویزنده پرده، بزیر بر کشنده حافظ وحامی: (و همچنین جمله صفات تافرمود که مهیمن ام جذب مسبل مرغ چنان نپرد درمحافظت فرخ خود که من دوست خود را زیربال خود دارم. درازبروت، پیرزشت رو، در راه خدا داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمبل
تصویر گمبل
چاق فربه تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمبل
تصویر قمبل
نادرست نویسی غنبل غمبل دوسرین دولمبر (گویش نایینی)
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ای از تخته یا مقوا که آن را برای تیراندازی هدف قرار دهند نشانه هدف. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمول
تصویر سمول
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیل
تصویر سمیل
فرسوده، جامه کهنه، ته آب در تالاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمبول
تصویر سمبول
علامت، اشاره، رمز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحبل
تصویر سحبل
دول بزرگ آبدان، سوسمار کلان، خیک فراخ، شکم بزرگ، رود بار فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبل
تصویر امبل
آمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمبل
تصویر چمبل
قرقره دکل، کرانهای کرجی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابل
تصویر سابل
باران نیک
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است که در ورزشهای بدنی بخصوص زیبایی اندام یکار رود و آنرا معمولا یک جفت است که هر کدام را در یک دست گرفته ضمن باز و بسته کردن دست عضلات بازو پشت بازو ساعد و کتف را تقویت میکند. یا دمبل صفحه یی دمبلی که وزن آن با اضافه کردن و کم کردن صفحات مختلف قابل تغییر است. یا دمبل قالبی دمبلی که وزن آن ثابت است و فابل کم و زیاد کردن نیست برای جثه های مختلف از 4 کیلویی تا 12 کیلویی (یک جفت) وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی به شکل میله ای فلزی که برای پر کردن تفنگهای سر پر یا تمیز کردن لوله تفنگهای معمولی به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمبول
تصویر سمبول
((سَ بُ))
مظهر، نماد، نشانه ای که نمایانگر معنایی پنهان باشد، رمز (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمبل
تصویر قمبل
((قُ بُ))
کفل، سرین، قنبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیبل
تصویر سیبل
قطعه ای از تخته یا مقوا که برای تیراندازی هدف قرار دهند، نشانه، هدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمبل
تصویر دمبل
((دَ بِ))
آلتی است که در ورزش های بدنی به خصوص زیبایی اندام به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
((سُ بُ))
خوشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
((سُ بُ))
زمبل. زمبول، گیاهی است از تیره سوسنی ها دارای برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش. پیاز آن را در گلدان می کارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنبل
تصویر سنبل
((سَ بَ))
کار سرسری، سطحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمبول
تصویر سمبول
نماد
فرهنگ واژه فارسی سره
سرگین، کفل سرین
فرهنگ گویش مازندرانی