- سمانه (دخترانه)
- سمانی بلدرچین
معنی سمانه - جستجوی لغت در جدول جو
- سمانه
- سقف
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمان، کرک، کراک، سلویٰ، بدبده، ورتیج، وشم
- سمانه
- بلدرچین
- سمانه ((سَ نَ یا نِ))
- سقف خانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سقف، عرش، آسمانخانه
آیینی درباری بطور رسمی: (رسمانه رفتار میکند)
سقف، چخت، سقف خانه، آشکوب، برای مثال تا همی آسمان توانی دید / آسمان بین و آسمانه مبین (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۶۱) ، ارتفاع معینی که برای ابر یا بخار تعیین کنند
عصر، دوران
احتمال، حدس
روزگار
سیستم، نظام
یک انار
روزگار، دهر
یک مروارید واحد جمان یک دانه مروارید
ظرفی که در آن شراب خورند
نهادک زینهاری دستمردی سپردگانی درستی
نیزه سست خاکروبه، خاک کناد
آستانه
گرم گشتن
خدمت کردن کعبه را، دربانی نمودن
نوعی باج که از هر یک مردم شهری و غیر آن سلطان ستاند
سینه بند زنان
آویز گنی زشتی، پافشاری، سپید چشمی
حمله کردن، کالبد هر چیزی، سقف خانه
ورتیج اوشوم از مرغان در برهان سمانی آمده و پارسی بلدرچین کرک
شنودن گوشی گوشی دورآو (تلفن) گوشی پزشکی
خاکشی خاکشی خاکشیر
سمناک جوانمردی رادی، چشم پوشی گذشت، آسانگیری
مونث سفان کشتیساز، مروارید کشتیسازی