جدول جو
جدول جو

معنی سمالخ - جستجوی لغت در جدول جو

سمالخ
(سُ لِ)
شیر بسته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیالخ
تصویر سیالخ
خار های فلزی سه پهلو که در جنگ ها بر سر راه دشمن ریزند
خارخسک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد، خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، جسمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماخ
تصویر سماخ
صماخ، داخل گوش، سوراخ گوش
فرهنگ فارسی عمید
(سُ لِ خی ی)
شیر و طعام بی مزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شیری که در خیک ریخته در کوی گذارند تا خفته گردد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
سوراخ گوش. (از غیاث) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به صماخ شود، مسخرگی. (لغت نامه فرس اسدی).
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کرمک آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جمع واژۀ سمله و سمله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جرب شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مار نر سیاه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اسود سالخ. نوعی مار که کشنده تر از همه انواع مار است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مسلخ. (منتهی الارب). و رجوع به مسلخ شود
لغت نامه دهخدا
(صُ لِ)
شیر خفته. (منتهی الارب). اللبن الخاثر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). شیر هنگفت و خفته. (فرهنگ نفیسی). شیر تیره. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ لِ)
خارخسک مانندی را گویند سه پهلو که از آهن سازند و بر سر راه دشمن و اطراف قلعه ها ریزند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) :
چو با جیش هومان درآویختند
سیالخ بمیدان درون ریختند.
فردوسی (از آنندراج).
، خارخسک. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ لِ)
جمع واژۀ سالخ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ لِ)
شیر شیرین. (منتهی الارب) (آنندراج). شیر شیرین و حلوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ لِ)
جمع واژۀ سملق، به معنی زمین هموار برابر بی گیاه. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ لِ)
قصبه. مرکز دهستان عقیلی شهرستان شوشتر. دارای 550 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات، برنج. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀ بختیاری می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ریم گوش. (منتهی الارب) (آنندراج). ریم گوش که بفارسی زهو گویند. (ناظم الاطباء) ، سوراخ گوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
گیاه خاردار که نصی نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
گریزنده و فراری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سالخ
تصویر سالخ
مار سیاه، گری شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماخ
تصویر سماخ
سوراخ گوش
فرهنگ لغت هوشیار
خارخاسک، خارخاسک مانند سه پهلو که از آهن سازند و بر مانندی دشمن و اطراف قلعه ها ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمالق
تصویر سمالق
جمع سملق، کویرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیالخ
تصویر سیالخ
((سَ لِ))
خارخسک، خارخسک مانندی سه پهلو که از آهن می سازند و بر سر راه دشمن و اطراف قلعه ها می ریختند
فرهنگ فارسی معین