دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. دارای 269 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. دارای 269 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام شهرستان مشهد. دارای 458 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام شهرستان مشهد. دارای 458 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ساماکچه، شاماخچه، شاماکچه، ساماکی. مخفف آن ’سماخچه’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشدچهارگوشه که پستانها را بدان بندند. (برهان). و آن را ساماکچه و ستاک و سماخچه و شاماخچه نیز گویند. (آنندراج). رجوع به ساماکچه و شاماخچه و ساماکی شود
ساماکچه، شاماخچه، شاماکچه، ساماکی. مخفف آن ’سماخچه’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشدچهارگوشه که پستانها را بدان بندند. (برهان). و آن را ساماکچه و ستاک و سماخچه و شاماخچه نیز گویند. (آنندراج). رجوع به ساماکچه و شاماخچه و ساماکی شود
هزل و مزاح و مسخرگی و ظرافت باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). هزل و تمسخر. (فرهنگ رشیدی). سخریه. (شرفنامۀ منیری). هزل و مزاح و ظرافت و سخر باشد. (فرهنگ جهانگیری) : گرتو تماخره کنی اندر چنین سفر بر خویشتن کنی تو، نه بر من تماخره. ناصرخسرو. لیکن نه بازگردم از شر دشمنان کاندر خور تماخره و تتربو شوم. سوزنی. ز راه طعنه و طنز و تماخره می گفت خهی گذارده هریک حقوق نعمت شاه. عمر بن محمودبلخی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
هزل و مزاح و مسخرگی و ظرافت باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). هزل و تمسخر. (فرهنگ رشیدی). سخریه. (شرفنامۀ منیری). هزل و مزاح و ظرافت و سخر باشد. (فرهنگ جهانگیری) : گرتو تماخره کنی اندر چنین سفر بر خویشتن کنی تو، نه بر من تماخره. ناصرخسرو. لیکن نه بازگردم از شر دشمنان کاندر خور تماخره و تتربو شوم. سوزنی. ز راه طعنه و طنز و تماخره می گفت خهی گذارده هریک حقوق نعمت شاه. عمر بن محمودبلخی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
درنگی نمودن در ادای وام و تأخیر کردن. (از ناظم الاطباء). محاج. (منتهی الارب). دیر داشتن وام را و تأخیر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). مماطله. (از اقرب الموارد). این دست آن دست کردن در پرداخت وام
درنگی نمودن در ادای وام و تأخیر کردن. (از ناظم الاطباء). مِحاج. (منتهی الارب). دیر داشتن وام را و تأخیر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). مماطله. (از اقرب الموارد). این دست آن دست کردن در پرداخت وام
ممازجه و ممازجت در فارسی: با هم نازیدن همنازی، آمیزش بهم آمیختن مخالطت کردن، آمیزش مخالطت: (و مصاحبت دشمن چون ممازجت مار افعی اعتماد را نشاید) (انوار سهیلی)
ممازجه و ممازجت در فارسی: با هم نازیدن همنازی، آمیزش بهم آمیختن مخالطت کردن، آمیزش مخالطت: (و مصاحبت دشمن چون ممازجت مار افعی اعتماد را نشاید) (انوار سهیلی)