جدول جو
جدول جو

معنی تماخره

تماخره((تَ خَ رِ))
مزاح، خوش طبعی، مطایبه
تصویری از تماخره
تصویر تماخره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تماخره

تماخره

تماخره
سخنی که به شوخی گفته شود، مزاح، خوش طبعی، تمسخر، هزل، برای مِثال گر تو تماخره کنی اندر چنین سفر / بر خویشتن کنی تو نه بر من تماخره (ناصرخسرو - ۴۲۹)
تماخره
فرهنگ فارسی عمید

تماخره

تماخره
به سکون خای نقطه دار هم گفته اند بمعنی مطلق سخن، اعم از مطایبه و خوش طبعی و غیر آن. (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تماخره

تماخره
هزل و مزاح و مسخرگی و ظرافت باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). هزل و تمسخر. (فرهنگ رشیدی). سخریه. (شرفنامۀ منیری). هزل و مزاح و ظرافت و سخر باشد. (فرهنگ جهانگیری) :
گرتو تماخره کنی اندر چنین سفر
بر خویشتن کنی تو، نه بر من تماخره.
ناصرخسرو.
لیکن نه بازگردم از شر دشمنان
کاندر خور تماخره و تتربو شوم.
سوزنی.
ز راه طعنه و طنز و تماخره می گفت
خهی گذارده هریک حقوق نعمت شاه.
عمر بن محمودبلخی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

ماخره

ماخره
کشتی که در رفتن بانگ کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشتیی که آب را بسینۀ خود بشکافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). کشتیی که در یک بادپیش آید و پس رود. ج، مواخر. و رجوع به ماخر شود
لغت نامه دهخدا

کتماره

کتماره
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
کتماره
فرهنگ نامهای ایرانی

تاخیره

تاخیره
بخت و طالع و سرنوشت را گویند. و بمعنی نصیب و قسمت هم هست
تاخیره
فرهنگ لغت هوشیار