هزل و مزاح و مسخرگی و ظرافت باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). هزل و تمسخر. (فرهنگ رشیدی). سخریه. (شرفنامۀ منیری). هزل و مزاح و ظرافت و سخر باشد. (فرهنگ جهانگیری) : گرتو تماخره کنی اندر چنین سفر بر خویشتن کنی تو، نه بر من تماخره. ناصرخسرو. لیکن نه بازگردم از شر دشمنان کاندر خور تماخره و تتربو شوم. سوزنی. ز راه طعنه و طنز و تماخره می گفت خهی گذارده هریک حقوق نعمت شاه. عمر بن محمودبلخی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
کشتی که در رفتن بانگ کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشتیی که آب را بسینۀ خود بشکافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). کشتیی که در یک بادپیش آید و پس رود. ج، مواخر. و رجوع به ماخر شود