جدول جو
جدول جو

معنی سلکک - جستجوی لغت در جدول جو

سلکک
ناودان کوچک
تصویری از سلکک
تصویر سلکک
فرهنگ فارسی عمید
سلکک
(سِ کَ)
مصغر سلک است که ناودان باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سلکک
ناودان کوچک
تصویری از سلکک
تصویر سلکک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلاک
تصویر سلاک
شوشۀ زر و سیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلکک
تصویر بلکک
آب نیم گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیکک
تصویر سیکک
سیسرو، کرمی که در انبار گندم پیدا می شود و گندم را ضایع می کند، سیسرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلوک
تصویر سلوک
رفتار، روش، در پیش گرفتن راهی و در آن راه رفتن، در آمدن در جایی، سازش، در تصوف سیر در مراتب وجود برای وصول به کمال و نیل به حقیقت که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شب زنده داری و ترک شهوات است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلکک
تصویر شلکک
ناودان، سوراخ راه آب در زیر دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلمک
تصویر سلمک
گوشه ای در دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
به معنی منسلک و چیزی که در چیزی کشیده شده باشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
ابن سلکه السلیک بن عمیر بن یثربی سعدی تمیمی. از شعرای عهد جاهلیت بشمارمیرود. وی بسال 17 هجری قمری بدست اسد بن مدرک خثعمی کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 381). رجوع به البیان و التبین ج 2 ص 114 و عیوان الاخبار ج 1 ص 175 و 176 شود
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
رشتۀ کوچک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مخفف بوسلیک است و آن نام مقامی است از جملۀ دوازده مقام که آن بزرگ، بوسلیک، حجاز، حسینی، راست، رهاوی، زنگوله، صفاهانک، عراق، عشاق، کوچک و نوا باشد. (برهان) (آنندراج). بوسلیک. مقامی از دوازده مقام موسیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان ابل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 145 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مهاباد. محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
نام آوازی است از جملۀ شش آوازۀ موسیقی که آن شهناز، گردانیه، گوشت، مایه، نوروز و سلمک باشد. (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) :
همی تا بیفزاید از زیر رامش
همی تا بیفزاید از راست سلمک.
اثیرالدین اخسیکتی (ازآنندراج).
، نام پرده ای است از موسیقی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شوشۀ زر و سیم که گداخته باشد و در ناوچۀ آهنی ریزند. (برهان) (آنندراج). شوشۀ طلا و نقره. (ناظم الاطباء) (غیاث) ، کرایه. (برهان) (آنندراج). کرایه و اجاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ترکمن مرکب از دویست خانوار که در شمال غربی فندرسک مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 102)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
سیسک است که کرم گندم و جو ضایعکن و شنگ باشد، زردی غله زار. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیسک، سوکل، سوگل و سوکک شود
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ)
آب نیم گرم که آن را شیرگرم خوانند. (از برهان) (آنندراج). آب شیرگرم. (شرفنامۀ منیری). بلکل. و رجوع به بلکل شود
لغت نامه دهخدا
(سُ کا)
نیزۀ راست مقابل روی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کار درست و راست. (منتهی الارب) (آنندراج). فی المثل: سلکی و لیست بمخلوجه، یعنی راست است نه کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ)
رشته ورشته که بدان دوزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناودان، سوراخی که در ته دیوارها کنند تا آبهای کثیف و آب باران از آن بیرون رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکه
تصویر سلکه
رشته نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکی
تصویر سلکی
زخم نیزه، کار راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلمک
تصویر سلمک
قدیم (شهناز کردانیه گوشت مایه نوروز و سلمک)
فرهنگ لغت هوشیار
را سپردن، پای سیر کردن جای را ورش بریش روش، رفتار رفتن در راهی، درآمدن در جایی، روش رفتار، طی مدارج خاص که سالک باید آنها را طی کند تا به مقام وصل و فنا برسد. از جمله این مدارج توبت و مجاهدت و خلوت و غزلت و ورع و صمت و رجا و غیره است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیک
تصویر سلیک
مقامی است از جمله دوازده مقام موسیقی قدیم. رشته کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
راه رونده رونده، سفر کننده مسافر، سائر الی الله که متوسط بین مبدا و منتهی است مادام که در سیر است. کسی که بطریق سلوک بمرتبت و مقامی رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه شود و بداند که او همین صورت و نقش نیست و اصل و حقیقت او مرتبت جامه الوهیت است که در مراتب تنزل متلبس بدین لباس گشته و بمقام فنا فی الله و مرتبت ولایت وصول یابد. یا سالکان عرش. فرشتگان ملائکه، اهل سلوک، جمع سالک، رهروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلکک
تصویر شلکک
((ش کَ))
ناودان، سوراخ راه آب در ته دیوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلاک
تصویر سلاک
((سَ))
شوشه طلا و نقره که گداخته و در ناوچه آهنین ریخته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلمک
تصویر سلمک
((سَ مَ))
آوازی است از جمله شش آواز موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوک
تصویر سلوک
((سُ))
در پیش گرفتن راهی، روش، رفتار، طی مدارج توسط سالک به مقام وصل و فنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیک
تصویر سلیک
((سُ لَ))
رشته کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلکک
تصویر بلکک
((بِ کَ))
آب نیم گرم، بلکل، بنکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلاک
تصویر سلاک
((سَ لّ))
کرایه
فرهنگ فارسی معین