جدول جو
جدول جو

معنی سلقم - جستجوی لغت در جدول جو

سلقم
شیر بیشه
تصویری از سلقم
تصویر سلقم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلقمه
تصویر سلقمه
دندان بر هم زدن، چفته انگیز (جفته تهمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
(پسرانه)
سالم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلام
تصویر سلام
درود، نیک روز
فرهنگ واژه فارسی سره
رامبخش از نام های خداوند، آرامش، آشتی سازش، درود گردن نهادن، درود گفتن تهیت گفتن، بی عیب بودن، گردن نهادگی، درود گویی تهیت، بی عیبی تندرستی سلامت، درود، مراسمی که در عید ها در پیشگاه شاه یا رئیس مملکت برقرار شود و طبقات مختلف کشوری و لشگری و نمایندگان دول خارجه وی را تهیت گویند، احترام نظامی که هر فرد سپاهی نسبت به مافوق خود انجام دهد و آن معمولا عبارت است از خبر دار بودن و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک پنجه دست مزبور نزدیک شقیقه، ذکریست که نماز گذار در آخرین رکعت نماز گوید و نماز جز بدان تمام نشود و آن را دو صیغه است: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. نماز گزار هر یک از این دو سلام را بدهد دیگری مستحب شود. یعنی سلامت و بی گزند باشید، تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
درست و صاحب سلامت، بی عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلقل
تصویر سلقل
ترکی دست چپ
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شلغم از گیاهان، چاه کهنه پرآب، رستنگاه ریش به گونه های مختلف شلغم اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلتم
تصویر سلتم
بلا، سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلام
تصویر سلام
واژه ای که در آغاز گفتگو به کار می رود،
در فقه سه جمله ای که با سلام آغاز می شود و از ارکان نماز است و نمازگزار در آخرین رکعت نماز بیان می کند، تحیت و درود، پاکی رهایی از عیب و آفت،
در امور نظامی احترام مرد نظامی به حالت خبردار و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک انگشت وسط رو به شقیقه، به شکلی که کف دست راست رو به جلو است
سلام کردن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
سلام گفتن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن، سلام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
سالم، درست، بی عیب، برای مثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵)
بی آزار، آرام و مطیع، برای مثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷)
ساده لوح، ساده دل، برای مثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱)
سهل، آسان، برای مثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶)
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است، برای مثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مسهّد (منوچهری - ۲۲)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
فرهنگ فارسی عمید
کبست (حنظل)، کنار تلخ، آب تلخ، تلخ، بشبش برگ کبست زیتون تلخ، سیماهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیم
تصویر سلیم
((سَ))
سالم، بی عیب
سلیم النفس: نیک سرشت، پاک نهاد (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلام
تصویر سلام
((سَ))
درود گفتن، بی گزند شدن، گردن نهادن، علیک درود بر تو باد، علیکم درود بر شما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علقم
تصویر علقم
((عَ قَ))
حنظل، هر چیز تلخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلجم
تصویر سلجم
شلغم، ریشۀ قهوه ای یا سفید رنگ گیاهی یکساله به همین نام که مصرف دارویی و خوراکی دارد، بوشاد، شلجم، شلم، لفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علقم
تصویر علقم
هر چیز تلخ
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، شرنگ، کبست، پهنور، خربزۀ ابوجهل، ابوجهل، پژند، کرنج، هندوانۀ ابوجهل، فنگ، پهی، گبست، کبستو، حنظله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلام
تصویر سلام
Greeting, Salutation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
приветствие , приветствие
دیکشنری فارسی به روسی
привітання , вітання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
powitanie, (PL) powitanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
saudação, (PT) saudação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
salut, (FR) salutation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
begroeting, (NL) begroeting
دیکشنری فارسی به هلندی
अभिवादन , अभिवादन
دیکشنری فارسی به هندی
تحيّةٌ ,
دیکشنری فارسی به عربی
בְּרוּךְ , ברכה
دیکشنری فارسی به عبری
selamlaşma, (TR) selamlaşma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی