- سلقان
- جمع سلقه، زمین های هموار خاک های خوب، جمع سلقه، زنان بد زبان
معنی سلقان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از صحابه پیامبر (ص) که از اهالی فارس (شهر آباده) بوده و جهت دیدن آخرین رسول خدا به مکه مهاجرت کرد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
پادشاه، شهریار
پیش افتادگان اسپان پیش بر
زود یاد گیری فراگیری
خرمای نیمرس
جمع خلق، ژنده ها جامه های کهنه جمع خلق کهنه ها ژنده ها جامه های کهنه
ترکی موش
اندوه زدای دارویی است که می پندارند اندوه آدمی ببرد، آبمهره آبی که بر مهره افسون ریخته به دلداده خورانند تا از شیفتگی برهد
باغرغرک گونه ای از باغرغره که پرنده است و آن را به نادرست باقرقره می نویسند
جمع سلف، جوجه کبکان، جمع سلف، هم زلفان همریشان
ملک، والی، پادشاه، فرمانده
گلوگاه
جمع ساق، از ریشه پارسی ساگ ها ساغ ها
فراموش کردن، از یاد بردن امری یا کسی، سرگرم شدن، خرسند و بی غم شدن
فرمانروا، پادشاه، حجت، برهان، قدرت، تسلط، در دورۀ صفویه، فرمانده قشون، در دورۀ قاجار، صاحب منصبی که عده ای سرباز به فرمان او بودند
کهنه، فرسوده. در فارسی معمولاً در معنای مفرد به کار می رود، جامۀ کهنه
ترکی سپر