جدول جو
جدول جو

معنی سلقامه - جستجوی لغت در جدول جو

سلقامه
(سِ مَ)
گرگ ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سلقامه
گرگ ماده، بد زبان زن، ملخ تخم ریز
تصویری از سلقامه
تصویر سلقامه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود، مقدمۀ کتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلکامه
تصویر بلکامه
آرزومند، پرآرزو، پرحسرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلقانه
تصویر قلقانه
به عنوان انعام
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
استقامت. راستی. اعتدال. ایستادن. راست شدن. (زوزنی) (غیاث) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). راست ایستادن. (مجمل اللغه). راست بایستادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). درست شدن. درستی:
مکارمها بحکم تو گرفتست استقامتها
که باشد استقامتهای کشتی ها به لنگرگاه.
منوچهری.
از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب... (تاریخ بیهقی ص 316). اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. (تاریخ بیهقی ص 301). مدت ملک او در استقامت چهار سال بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 83). و بر این قاعده درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت. (کلیله و دمنه). و هر جانوری که در این کارها اهمال نماید از استقامت معیشت محروم آید. (کلیله و دمنه). ملک نوح بوقت استقامت کار خواست که بقضای حق ایشان قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 130).
چو برگردد مزاج از استقامت
بدشواری بدست آید سلامت.
نظامی.
، روایت کردن سخن
لغت نامه دهخدا
(بُ مَ / مِ)
مرکّب از: بل + کامه، پرآرزو و بسیارکام. (برهان)، بسیارکام. (آنندراج)، آرزومند و مشتاق و دلگرم. (ناظم الاطباء)، و رجوع به بل شود:
در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم
پروین ز سرشک دیده جامه بر نهم.
رودکی، منجنیق. (آنندراج)، بلکن. رجوع به بلکن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ)
بلدامه است با دال مهمل. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). رجوع به بلدامه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ)
به معنی بلدام است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به بلدام شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از جماع بر پشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
نامه ای که در آن وقایع سال نویسند. تقویم. (استینگاس). کتابی که در آن وقایع سال را مینویسند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
یکی حلقان. (منتهی الارب). رجوع به حلقان شود
لغت نامه دهخدا
یعنی خداوند خلق میکند، نام اشخاص معدودی از نسل قورح که در عهد عتیق مذکورند: اول پدرسموئیل و شوی حنّا که معروفتر از همه و شخصی عبرانی و متقی بود، دوم نام سه تن از بنی قورح که پیش از داود بودند. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 95 و 96 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ لِقْ قا عَ)
مرد بسیارسخن، لقب نهنده مردم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق. (اقرب الموارد) ، تلقاع. عیبه. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قصبه و بندری است در ژاپن در کرانۀ شمالی جزیره نیپون در ایالت ’اوغو’ در مصب نهر ’ساقاته غاوه’. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مَ / هَِ لِقْ قا مَ)
بسیارخوار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ مَ)
ابوسلعامه، کنیۀ گرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِقْ قا مَ / تِ مَ)
تلقام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
خرما که در آن پختگی شروع شده باشد از بن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
ابن جندل بن عمرو بن کعب التمیمی وی بسال 23 قبل از هجرت درگذشت. شاعری جاهلی و از اهل حجاز است و در طبقۀ ’متلمس’ بشمار آمده است. شعر او در حکمت وجودت است و در جمهره اشعار عرب او را قصیده ای است. (اعلام زرکلی ج 1 ص 377). و رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلحامه
تصویر قلحامه
کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانه
تصویر سلطانه
مونث سلطان شاه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوانه
تصویر سلوانه
آبمهره، مهره افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالنامه
تصویر سالنامه
نامه ای که در آن وقایع سال نویسند، تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکامه
تصویر بلکامه
پر آرزو بسیار کام
فرهنگ لغت هوشیار
پاداری راست گروی، راستی و درستی، پایمردی، ایستادگی پافشاری، استواری توش راست ایستادن راست شدن، درست شدن، درستی، ایستادگی پایداری پافشاری ثبات، بها کردن قیمت کردن، در مسابقه دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقامه
تصویر سقامه
بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلقمه
تصویر سلقمه
دندان بر هم زدن، چفته انگیز (جفته تهمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلامه
تصویر سلامه
درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکامه
تصویر بلکامه
((بُ مِ))
پرآرزو، بسیار کام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالنامه
تصویر سالنامه
((مِ یا مَ))
تقویم، دفتری که وقایع سال در آن ثبت شود و هر سال منتشر شود، سالنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالنامه
تصویر سالنامه
تقویم
فرهنگ واژه فارسی سره
زخم شدن کناره های لب، ترک گوشه ی لب
فرهنگ گویش مازندرانی
حلقه ای چوبی یا فلزی که در طناب کشی استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی