جدول جو
جدول جو

معنی سالنامه

سالنامه((مِ یا مَ))
تقویم، دفتری که وقایع سال در آن ثبت شود و هر سال منتشر شود، سالنما
تصویری از سالنامه
تصویر سالنامه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سالنامه

سالنامه

سالنامه
نامه ای که در آن وقایع سال نویسند. تقویم. (استینگاس). کتابی که در آن وقایع سال را مینویسند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سال نامه

سال نامه
کتابی که در آن خلاصۀ اخبار و آمار یک ساله را بنویسند
سال نامه
فرهنگ فارسی عمید

فالنامه

فالنامه
بخت نامه کتاب یا رساله ای که در آن آداب فال گرفتن و ادعیه و دستورهای مربوط نوشته شده
فرهنگ لغت هوشیار

فالنامه

فالنامه
کتابی که در آن دستورات و آداب فال گرفتن نوشته شده است، فالوده (دِ)، پالوده
با شاه فالنامه نخوردن: کنایه از خود را بالاتر از دیگران دانستن و به آن ها اعتنایی نکردن
فالنامه
فرهنگ فارسی معین

فالنامه

فالنامه
کتابی است که در آن آداب فال گرفتن و دعاها و دستورهای مربوط به آن مندرج باشد
لغت نامه دهخدا