- سلطاندل
- شجاع و با دل
معنی سلطاندل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با خوری
پادشاهی سلطنت
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
شاهی منسوب به سلطان: بتخت بوستان زد گل دگر ره کوس سلطانی
مونث سلطان شاه زن
از تازی در ترکی شاه، شهبانو ولی اندک اندک تنها به شهبانو گفته می شده در ترکی نخست به سلطان و ملکه هر دو اطلاق میشده، بعدها شکل تانیث یافته به ملکه اطلاق گردید
منسوب به سلطان، نوعی کتاب در قطع 30 * 50 سانتی متر، نوعی کباب برگ که پهن تر و عالی تر از انواع دیگر است
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
پادشاه، شهریار
ملک، والی، پادشاه، فرمانده
فرمانروا، پادشاه، حجت، برهان، قدرت، تسلط، در دورۀ صفویه، فرمانده قشون، در دورۀ قاجار، صاحب منصبی که عده ای سرباز به فرمان او بودند