روز آخر ماه قمری که در شام آن هلال در آسمان دیده شود، آخر ماه قمری، کندن پوست گوسفند یا حیوان دیگر، پوست کندن، در علوم ادبی یکی از انواع سرقات ادبی که شاعر لفظ و معنی را از دیگری گرفته و با برهم زدن ترکیب عبارت و الفاظ آن را به گونۀ دیگر بیان کند، در علوم ادبی در علم عروض حذف دو هجای پایانی فاعلاتن
روز آخر ماه قمری که در شام آن هلال در آسمان دیده شود، آخر ماه قمری، کندن پوست گوسفند یا حیوان دیگر، پوست کندن، در علوم ادبی یکی از انواع سرقات ادبی که شاعر لفظ و معنی را از دیگری گرفته و با برهم زدن ترکیب عبارت و الفاظ آن را به گونۀ دیگر بیان کند، در علوم ادبی در علم عروض حذف دو هجای پایانی فاعلاتن
رشته ای که بر دوک باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، (س ) {{عربی، اسم مصدر}} در اصطلاح شعر این نوع سرقه چنان باشد که معنی و لفظ فراگیرد و ترکیب الفاظ آن بگرداند و بر وجهی دیگر ادا کند چنانکه رودکی گفته است: هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار. ابوشکور از او برده و گفته: مگر پیش بنشاندت روزگار که به زو نیابی تو آموزگار. رودکی گفته است: ریش و سبلت همی خضاب کنی خویشتن را همی عذاب کنی. ابوطاهر خسروانی از او برده است و گفته: عجب آیدمرا ز مردم پیر که همی ریش را خضاب کند بخضاب از اجل همی نرهد خویشتن را همی عذاب کند. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم صص 469- 470)
رشته ای که بر دوک باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، (س َ) {{عَرَبی، اِسمِ مَصدَر}} در اصطلاح شعر این نوع سرقه چنان باشد که معنی و لفظ فراگیرد و ترکیب الفاظ آن بگرداند و بر وجهی دیگر ادا کند چنانکه رودکی گفته است: هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار. ابوشکور از او برده و گفته: مگر پیش بنشاندت روزگار که به زو نیابی تو آموزگار. رودکی گفته است: ریش و سبلت همی خضاب کنی خویشتن را همی عذاب کنی. ابوطاهر خسروانی از او برده است و گفته: عجب آیدمرا ز مردم پیر که همی ریش را خضاب کند بخضاب از اجل همی نرهد خویشتن را همی عذاب کند. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم صص 469- 470)
پوست مار که می اندازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوست مار. (مهذب الاسماء) ، در اصطلاح پزشکی هرگاه چیزی گشایندچون داروی سخت تیز یا چیزی برنده چون آهن و نی و غیر آن بطبقۀ قرنیه رسد و جراحتی کند سبک چنانچه پوست بیرون بخراشد و بعضی از وی بریده شود و از روی پوست دیرتر خیزد آنرا سلخ گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پوست مار که می اندازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوست مار. (مهذب الاسماء) ، در اصطلاح پزشکی هرگاه چیزی گشایندچون داروی سخت تیز یا چیزی برنده چون آهن و نی و غیر آن بطبقۀ قرنیه رسد و جراحتی کند سبک چنانچه پوست بیرون بخراشد و بعضی از وی بریده شود و از روی پوست دیرتر خیزد آنرا سلخ گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آب زرد سطبر که با بچه از زهدان برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج، اسخاد، زردی است همراه با ورم در رخسار، و در حدیث است: فیصبح و کان السخد علی وجهه. (اقرب الموارد)
آب زرد سطبر که با بچه از زهدان برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج، اسخاد، زردی است همراه با ورم در رخسار، و در حدیث است: فیصبح و کان السخد علی وجهه. (اقرب الموارد)