بازداشتن و بندکردن کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). در زندان کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). حبس. (اقرب الموارد) ، متهم نمودن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فاش نکردن غم را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از کلام. (اقرب الموارد)
بازداشتن و بندکردن کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). در زندان کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). حبس. (اقرب الموارد) ، متهم نمودن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فاش نکردن غم را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از کلام. (اقرب الموارد)
زندان و بازداشت. (منتهی الارب). زندان وقیدخانه. (غیاث). زندان. (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن). محبس. (اقرب الموارد) : قال رب السجن احب الی ّ مما یدعوننی الیه. (قرآن 33/12). تو از جهلی بملک اندر چو فرعون من از علمم بسجن اندر چو ذوالنون. ناصرخسرو. رضای تو قصریست در صحن جنت خلاف تو سجنیست در قعر سجین. سوزنی. ور رهی خواهی از این سجن خرب سر مکش از دوست و اسجد و اقترب. (مثنوی). کافران چون جنس سجّین آمدند سجن دنیا را خوش آیین آمدند. (مثنوی). مباد دشمنت اندر جهان دگر باشد بزندگانی در سجن و مرده در سجین. سعدی. وگر بحکم قضا صحبت اختیار افتد بدان که هر دو بقید اندرند و سجن وبال. سعدی. بسجن اندر کسی شادان نباشد اگر باشد بجز نادان نباشد. پوریای ولی
زندان و بازداشت. (منتهی الارب). زندان وقیدخانه. (غیاث). زندان. (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن). محبس. (اقرب الموارد) : قال رب السجن احب الی ّ مما یدعوننی الیه. (قرآن 33/12). تو از جهلی بملک اندر چو فرعون من از علمم بسجن اندر چو ذوالنون. ناصرخسرو. رضای تو قصریست در صحن جنت خلاف تو سجنیست در قعر سجین. سوزنی. ور رهی خواهی از این سجن خرب سر مکش از دوست و اسجد و اقترب. (مثنوی). کافران چون جنس سجّین آمدند سجن دنیا را خوش آیین آمدند. (مثنوی). مباد دشمنت اندر جهان دگر باشد بزندگانی در سجن و مرده در سجین. سعدی. وگر بحکم قضا صحبت اختیار افتد بدان که هر دو بقید اندرند و سجن وبال. سعدی. بسجن اندر کسی شادان نباشد اگر باشد بجز نادان نباشد. پوریای ولی
این کلمه در بیت ذیل از ناصرخسرو آمده است و می نماید که مرادف سوزن یاصورتی از آن یا محرف کلمه دیگری باشد: خویشتن دار چو احوال همی بینی خیره بی رشته و هنجار مکش سنجن. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 310)
این کلمه در بیت ذیل از ناصرخسرو آمده است و می نماید که مرادف سوزن یاصورتی از آن یا محرف کلمه دیگری باشد: خویشتن دار چو احوال همی بینی خیره بی رشته و هنجار مکش سنجن. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 310)
مخفف سلجوق است که پدر کلان سلجوقیان باشد با جیم فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نام پادشاه سلاجقه که به چند واسطه بافراسیاب میرسد و این ترکی است. (رشیدی) : جان محمود ار بگوهر باز شد سلجق عهد از بهین گوهر بزاد. خاقانی. آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست اصل آن گوهر کزو شمشیر حیدر ساختند. خاقانی. رجوع به سلاجقه و سلجوق و سلجوقیان شود
مخفف سلجوق است که پدر کلان سلجوقیان باشد با جیم فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نام پادشاه سلاجقه که به چند واسطه بافراسیاب میرسد و این ترکی است. (رشیدی) : جان محمود ار بگوهر باز شد سلجق عهد از بهین گوهر بزاد. خاقانی. آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست اصل آن گوهر کزو شمشیر حیدر ساختند. خاقانی. رجوع به سلاجقه و سلجوق و سلجوقیان شود
برچفسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تلجن الشی ٔ، تلزج ای صار له ودک یعلق بالید و غیرها. (اقرب الموارد) ، کوفته گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاک ناشدن سر از ریم و چرک به شستن، برگ را با هستۀ خرما کوفتن به جهت علف ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
برچفسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تلجن الشی ٔ، تلزج ای صار له ودک یعلق بالید و غیرها. (اقرب الموارد) ، کوفته گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاک ناشدن سر از ریم و چرک به شستن، برگ را با هستۀ خرما کوفتن به جهت علف ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)