- سلجم
- پارسی تازی گشته شلغم از گیاهان، چاه کهنه پرآب، رستنگاه ریش به گونه های مختلف شلغم اطلاق میشود
معنی سلجم - جستجوی لغت در جدول جو
- سلجم
- شلغم، ریشۀ قهوه ای یا سفید رنگ گیاهی یکساله به همین نام که مصرف دارویی و خوراکی دارد، بوشاد، شلجم، شلم، لفت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلغم که یکی از اخلاط اربعه قدماست
درود، نیک روز
لگام گیر
تناور
رامبخش از نام های خداوند، آرامش، آشتی سازش، درود گردن نهادن، درود گفتن تهیت گفتن، بی عیب بودن، گردن نهادگی، درود گویی تهیت، بی عیبی تندرستی سلامت، درود، مراسمی که در عید ها در پیشگاه شاه یا رئیس مملکت برقرار شود و طبقات مختلف کشوری و لشگری و نمایندگان دول خارجه وی را تهیت گویند، احترام نظامی که هر فرد سپاهی نسبت به مافوق خود انجام دهد و آن معمولا عبارت است از خبر دار بودن و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک پنجه دست مزبور نزدیک شقیقه، ذکریست که نماز گذار در آخرین رکعت نماز گوید و نماز جز بدان تمام نشود و آن را دو صیغه است: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. نماز گزار هر یک از این دو سلام را بدهد دیگری مستحب شود. یعنی سلامت و بی گزند باشید، تهنیت گفتن
جمع سلاجم، مردان شتران نیزه های دراز مرد، شتر، نیزه دراز، شتر کلانسال
درست و صاحب سلامت، بی عیب
شیر بیشه
بلا، سختی
پارسی تازی گشته شلغم شملغ از گیاهان شلغم
لجام شده، کنایه از مطیع
قفل، کلیدان، زنجیر پشت در، کلون، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، برای مثال در به فلجم کرده بودم استوار / وز کلیدانه فروهشته مدنگ (علی قرط اندکانی - شاعران بی دیوان - ۳۲۴)
واژه ای که در آغاز گفتگو به کار می رود،
در فقه سه جمله ای که با سلام آغاز می شود و از ارکان نماز است و نمازگزار در آخرین رکعت نماز بیان می کند، تحیت و درود، پاکی رهایی از عیب و آفت،
در امور نظامی احترام مرد نظامی به حالت خبردار و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک انگشت وسط رو به شقیقه، به شکلی که کف دست راست رو به جلو است
سلام کردن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
سلام گفتن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن، سلام کردن
در فقه سه جمله ای که با سلام آغاز می شود و از ارکان نماز است و نمازگزار در آخرین رکعت نماز بیان می کند، تحیت و درود، پاکی رهایی از عیب و آفت،
در امور نظامی احترام مرد نظامی به حالت خبردار و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک انگشت وسط رو به شقیقه، به شکلی که کف دست راست رو به جلو است
سلام کردن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
سلام گفتن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن، سلام کردن
بلغم، ماده ای سفید و لزج که غالباً هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می شود، خلط سینه و بینی، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن
سالم، درست، بی عیب، برای مثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵)
بی آزار، آرام و مطیع،برای مثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷)
ساده لوح، ساده دل،برای مثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱)
سهل، آسان،برای مثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶)
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است،برای مثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مسهّد (منوچهری - ۲۲)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
بی آزار، آرام و مطیع،
ساده لوح، ساده دل،
سهل، آسان،
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است،
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
دراز بالا، آبگیر پر آب
لگام کرده شده، افسار زدن
شلغم، ریشۀ قهوه ای یا سفید رنگ گیاهی یکساله به همین نام که مصرف دارویی و خوراکی دارد، بوشاد، سلجم، شلم، لفت
Greeting, Salutation
приветствие , приветствие
Gruß, (DE) Gruß
привітання , вітання
powitanie, (PL) powitanie
问候 , 问候
saudação, (PT) saudação
saluto, (IT) saluto
saludo, (ES) saludo
salut, (FR) salutation