جدول جو
جدول جو

معنی سلجلج - جستجوی لغت در جدول جو

سلجلج
(سُ لَ لَ)
طعام نیکو و خوشمزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سلجلج
(سَ لَ لَ)
طعام سلیج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سلیج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
سخن را در دهان گردانیدن، در گفتن مردد بودن، لقمه را در دهان گرداندن، متردد و دودله شدن
فرهنگ فارسی عمید
زاج سیاه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ هَُ)
دودله شدن و متردد گردیدن و جنبیدن و در دهان گردانیدن سخن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کلمه الحکمه تکون فی صدرالمنافق فتلجلج حتی تخرج الی صاحبها. (اقرب الموارد) ، گرفتن چیزی را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
درهم آمیخته، مشتبه، مردود. ناروا. یقال الحق ابلج و الباطل لجلج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
متردد و دو دله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
((تَ لَ لُ))
مردد بودن، در گفتن سخنی تردید داشتن
فرهنگ فارسی معین