جدول جو
جدول جو

معنی سلامت - جستجوی لغت در جدول جو

سلامت
تندرستی. در فارسی یای مصدری اضافه می کنند و سلامتی می گویند که فصیح نیست، پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی عیبی، بی گزند شدن، از عیب و آفت رهایی یافتن، مقابل ملامت، در تصوف حفظ و رعایت رسوم
فرهنگ فارسی عمید
سلامت
(کَشْوْ)
بی گزند شدن. بی عیب شدن. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سر خواهی سلامت سرّ نگهدار.
جامی.
، عافیت. تندرستی. (فرهنگ فارسی معین) : می اندیشم که از تو باشد حدیث امیر برادر ابواحمد ادام اﷲ سلامته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213). دیگر روز آن لشکر و خزائن و غلامان و سرائر برداشت و لطایف الحیل بکار آورد تا بسلامت بخوارزم بازبرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335). او گفت: چون این لشکر بزرگ باز رسند بسلامت من خواستم که بدرگاه عالی آیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359).
یارب هزار سال ملک را بقادهی
در عز و در سلامت و در یمن و در یسار.
منوچهری.
و بسیار مالهای دیگر بذل کرد تا مردم سلامت یافتند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 83). کیست که... صحبت سلطان اختیار کند و بسلامت بجهد. (کلیله و دمنه).
با بلاها بساز و تن در ده
کز سلامت نه رنگ ماند و نه بوی.
خاقانی.
هزار کوه و بیابان برید خاقانی
سلامتش بسلامت بخانه بازآورد.
خاقانی.
گو در ایام سلامت بجوانمردی کوش.
سعدی.
به روزگار سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند.
سعدی (گلستان چ یوسفی ص 93).
به دریا در منافع بیشمار است
اگر خواهی سلامت برکنار است.
سعدی.
دل و دینم شد و دلبر بسلامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست.
سعدی.
چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سر خواهی سلامت سرنگهدار.
جامی.
، امنیت. (فرهنگ فارسی معین) : اگر در ضمان بسلامت بدرگاه عالی رسید مشاهدۀ حال بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327).
مکان نعیم است و جای سلامت
چنین گفت یزدان فروخوان ز فرمان.
ناصرخسرو.
، نجات. رستگاری، آرامش. صلح. (فرهنگ فارسی معین) ، خلوص. صداقت: از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316).
جستم میان خلق سلامت نیافتم
ور بوی بردمی بکران چون نشستمی.
خاقانی (دیوان ص 856).
وز آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند. (گلستان سعدی) ، سلامت در علم عروض بقاء جزاست بر حالت اصلیه. (تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون) ، خوشی. شادی:
همی بروی تو ماند بهار دیبا روی
همی سلامت روی توو بقای بهار.
فرخی.
، رهایی یافتن. (آنندراج) (غیاث). رهایی یافتن. نجات یافتن. (فرهنگ فارسی معین) ، خلاص از بیماری. شفا. (فرهنگ فارسی معین) :
چو برگردد مزاج از استقامت
بدشواری بدست آید سلامت.
نظامی.
- اهل سلامت، متقی. پرهیزکار:
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طرۀ هندوی تو بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
سلامت
درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری بی گزند شدن بی عیب شدن، رهایی یافتن نجات یافتن، امنیت، عافیت تندرستی، نجات رستگاری، خلاص از بیماری شفا، آرامش صلح، سالم تندرست: پدرم سلامت است. یا سلامت نفس. نیک نفسی خیر اندیشی. یا بسلامت. به هنگام خداحافظی گویند بسلامت برو. یا به سلامت بودن، سالم بودن، یا بسلامت ماندن، در امان بودن مصون ماندن، یا سرت بسلامت. بتو تسلیت میگویم. بی گزند شدن و بی عیب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سلامت
((سَ مَ))
بی عیب شدن، رهایی یافتن، امنیت، تندرستی، نجات، رستگاری، خالص از بیماری، شفا
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
فرهنگ فارسی معین
سلامت
تندرست، شاداب
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
فرهنگ واژه فارسی سره
سلامت
بهداشت، صحت
متضاد: بیماری، راحت، امنیت
متضاد: ناامنی، بهبود، تندرستی، شفا، عافیت، تندرست، سالم
متضاد: ناخوش، بی گزند، مصون، رستگاری، فلاح، آرامش، صلح، رهایی یافتن، نجات یافتن، 01 سالم ماندن، بی گزندماندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سلامت
صحّةً
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به عربی
سلامت
Soundness
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سلامت
solidité
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سلامت
usalama
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سلامت
صحت
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به اردو
سلامت
স্থিতিশীলতা
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به بنگالی
سلامت
ความมั่นคง
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به تایلندی
سلامت
건전함
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به کره ای
سلامت
sağlamlık
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سلامت
健全さ
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سلامت
בְּרִיאוּת
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به عبری
سلامت
keteguhan
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سلامت
सुदृढ़ता
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به هندی
سلامت
degelijkheid
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به هلندی
سلامت
solidez
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سلامت
solidità
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سلامت
solidez
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سلامت
健全性
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به چینی
سلامت
solidność
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به لهستانی
سلامت
міцність
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سلامت
Solidität
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به آلمانی
سلامت
прочность
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلامتی
تصویر سلامتی
تندرستی، بهزیستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلامتی
تصویر سلامتی
Health, Healthiness, Wellness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سلامتی
تصویر سلامتی
здоровье , благополучие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سلامتی
تصویر سلامتی
Gesundheit, Wohlbefinden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سلامتی
تصویر سلامتی
здоров'я , добробут
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سلامتی
تصویر سلامتی
zdrowie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سلامتی
تصویر سلامتی
健康
دیکشنری فارسی به چینی