جدول جو
جدول جو

معنی سلام - جستجوی لغت در جدول جو

سلام
واژه ای که در آغاز گفتگو به کار می رود،
در فقه سه جمله ای که با سلام آغاز می شود و از ارکان نماز است و نمازگزار در آخرین رکعت نماز بیان می کند، تحیت و درود، پاکی رهایی از عیب و آفت،
در امور نظامی احترام مرد نظامی به حالت خبردار و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک انگشت وسط رو به شقیقه، به شکلی که کف دست راست رو به جلو است
سلام کردن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
سلام گفتن: درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن، سلام کردن
تصویری از سلام
تصویر سلام
فرهنگ فارسی عمید
سلام
(تَنَشْ شُ)
صلح کردن و آشتی نمودن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سلام
رامبخش از نام های خداوند، آرامش، آشتی سازش، درود گردن نهادن، درود گفتن تهیت گفتن، بی عیب بودن، گردن نهادگی، درود گویی تهیت، بی عیبی تندرستی سلامت، درود، مراسمی که در عید ها در پیشگاه شاه یا رئیس مملکت برقرار شود و طبقات مختلف کشوری و لشگری و نمایندگان دول خارجه وی را تهیت گویند، احترام نظامی که هر فرد سپاهی نسبت به مافوق خود انجام دهد و آن معمولا عبارت است از خبر دار بودن و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک پنجه دست مزبور نزدیک شقیقه، ذکریست که نماز گذار در آخرین رکعت نماز گوید و نماز جز بدان تمام نشود و آن را دو صیغه است: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. نماز گزار هر یک از این دو سلام را بدهد دیگری مستحب شود. یعنی سلامت و بی گزند باشید، تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
سلام
((سَ))
درود گفتن، بی گزند شدن، گردن نهادن، علیک درود بر تو باد، علیکم درود بر شما
تصویری از سلام
تصویر سلام
فرهنگ فارسی معین
سلام
درود، نیک روز
تصویری از سلام
تصویر سلام
فرهنگ واژه فارسی سره
سلام
تحیت، تهنیت، درود، درودگویی، تندرستی، سلامت، تعظیم، کرنش، احترام (نظامی) ، مراسم اعیاد، ذکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سلام
اگر بیند زنی بر وی سلام کرد، دلیل که از کسی شادمان شود. اگر زنی پیر مجهول بر وی سلام کرد، اقبال دنیائی یابد. اگر بیند درنماز است و سلام دست چپ داد، دلیل که کارهای او شوریده گردد. جابر مغربی
اگر کسی به خواب بیند که دوستی به او سلام می کرد، دلیل نماید که دشمن با وی صلح کند، اگر بیند کسی مجهول بر وی سلام کرد، دلیل نماید که غریبی با وی دوستی و آشنائی کند. اگر دید سری به او سلام کرد و هرگز آن کس را ندیده بود، دلیل است ایمن شود از عذاب حق تعالی. اگر بیند که پیری معروف بر وی سلام نمود و او را می شناخت، دلیل که زنی خوب روی بخواهد. محمد بن سیرین
سلام دادن درخواب بر چهار وجه است. اول: ایمنی. دوم: شادی. سوم: اقبال. چهارم: منفعت مال.
اگر دید کسی به او سلام کرد که در میان ایشان شرکت و تجارت بوده و جواب سلام آن کس بازداد، دلیل که در میان ایشان تجارت پایدار نباشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سلام
مرحبًا
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به عربی
سلام
Greeting, Salutation
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سلام
salut, (FR) salutation
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سلام
saudação, (PT) saudação
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سلام
سلام , سلام
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به اردو
سلام
приветствие , приветствие
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به روسی
سلام
Gruß, (DE) Gruß
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به آلمانی
سلام
привітання , вітання
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سلام
powitanie, (PL) powitanie
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به لهستانی
سلام
سلام
دیکشنری اردو به فارسی
سلام
การทักทาย , การทักทาย
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به تایلندی
سلام
অভিবাদন , অভিবাদন
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به بنگالی
سلام
saluto, (IT) saluto
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سلام
salamu, (SW) salamu
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سلام
selamlaşma, (TR) selamlaşma
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سلام
挨拶 , 挨拶
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سلام
בְּרוּךְ , ברכה
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به عبری
سلام
问候 , 问候
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به چینی
سلام
salam, (ID) salam
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سلام
अभिवादन , अभिवादन
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به هندی
سلام
begroeting, (NL) begroeting
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به هلندی
سلام
saludo, (ES) saludo
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سلام
인사 , 인사
تصویری از سلام
تصویر سلام
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری بی گزند شدن بی عیب شدن، رهایی یافتن نجات یافتن، امنیت، عافیت تندرستی، نجات رستگاری، خلاص از بیماری شفا، آرامش صلح، سالم تندرست: پدرم سلامت است. یا سلامت نفس. نیک نفسی خیر اندیشی. یا بسلامت. به هنگام خداحافظی گویند بسلامت برو. یا به سلامت بودن، سالم بودن، یا بسلامت ماندن، در امان بودن مصون ماندن، یا سرت بسلامت. بتو تسلیت میگویم. بی گزند شدن و بی عیب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلامه
تصویر سلامه
درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری
فرهنگ لغت هوشیار
باد رپیتفک (رپیتفک جنوبی) باد نیمروزی بند انگشت استخوان سپل شتر، استخوان انگشتان دست و پا، جمع سلامیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلامی
تصویر سلامی
((سُ))
استخوان سپل شتر، استخوان انگشتان دست و پا، جمع سلامیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
تندرست، شاداب
فرهنگ واژه فارسی سره