جدول جو
جدول جو

معنی سلابکند - جستجوی لغت در جدول جو

سلابکند
آبکند
تصویری از سلابکند
تصویر سلابکند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیلاب کند
تصویر سیلاب کند
کنده ها و رخنه ها و شکاف هایی که در اثر سیل در روی زمین پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ کَ)
زمینی را گویند در کوه و صحرا که آب و سیل آنرا کنده و رخنه ها در آن افکنده باشد و آن رخنه ها را نیز سیلاب کند خوانند. (برهان) (آنندراج). زمینی که سیلاب آنرا کنده باشد. (فرهنگ رشیدی). زمینی در کوه و صحرا که توجبه آنرا کنده و رخنه ها در وی افکنده باشد. (ناظم الاطباء) :
چگونه راهی، راهی درازناک و عظیم
همه سراسر سیلابکند و خاره و خاک.
بهرامی
لغت نامه دهخدا
(سَ اِ کَ)
نام یکی از بخشهای شهرستان تبریز که در جنوب خاوری تبریز و دامنۀ شرقی کوه سهند واقع است. آب قراء بخش از رودخانه های محلی که تعدادش تا هشت میرسد و عمده ترین آنها از قرانقوچای میباشد تأمین میشود. محصول عمده بخش غلات، حبوب، سردرختی است. از لحاظ تقسیمات اداری چنین است: 1 - حومه بخش که از 54 آبادی تشکیل شده و دارای 26315 تن جمعیت است. 2- دهستان آتش بیگ که از 176 آبادی تشکیل شده و دارای 14922 تن جمعیت است. مرکز بخش قصبۀکوچک سراسکندخان و قراء مهم آن ذوالبین، گنجینه کتاب، باباکندی، عزیزکندی، دمناب، وظیفه خوران، پاشابیک، سلوک میباشد. حومه بخش سراسکند از 54 آبادی تشکیل گردیده که در حومه سراسکند واقع شده اند و مهمترین آنها داش بلاغ، وظیفه خوران، باباکندی، ذوالبین، دمناب وعلی آباد میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ایل کرد، تیره ای از دیرکوند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 66)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ / بِ)
ده کوچکی است از دهستان باغ ملک بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 3هزارگزی شمال باختری باغ ملک، کنار راه اتومبیل رو هفتگل به ایذه. دارای 40 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
کسی را گویند که مکمل و مسلح شده باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
سربند. افساری است برای نگهداری سر اسب. (دزی ج 1 ص 671). تسمه ای است که کشیده شده است بین دو دست اسب و سر او. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیلابکند
تصویر سیلابکند
کنده ها و شکافهایی که به سبب سیلاب در روی زمین پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلابکند
تصویر سیلابکند
((~. کَ))
کنده ها و شکاف هایی که به سبب سیلاب در روی زمین پدید آید
فرهنگ فارسی معین
منطقه ای بین راه مالروی بالا جاده و درازنو
فرهنگ گویش مازندرانی
چادرشب، پارچه ای برای بستن رختخواب
فرهنگ گویش مازندرانی