جدول جو
جدول جو

معنی سقنطار - جستجوی لغت در جدول جو

سقنطار
(سِ قِ)
نقاد دانا. (منتهی الارب). رجوع به المعرب جوالیقی ص 196 و نشوءاللغه ص 120 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینار
تصویر سینار
(پسرانه)
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپنسار
تصویر سپنسار
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اقطار
تصویر اقطار
قطرها، ضخامت ها، جانب ها، کرانه ها، اقلیم ها، ناحیه ها، جمع واژۀ قطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناطر
تصویر قناطر
جمع واژۀ قنطره، پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دهله، خدک، بل، پول، جسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقنقور
تصویر سقنقور
جانوری دوزیست شبیه سوسمار دارای چهار دست و پا و دم کوتاه که قدش تا ۲۵ سانتی متر می رسد، ریگ ماهی، ریگ زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمنزار
تصویر سمنزار
جایی که در آن گل های یاسمین بسیار روییده باشد، یاسمن زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپندار
تصویر سپندار
اسپندارمذ، در آیین زردشتی فرشتۀ نگهبان زمین و موکل بر روز پنجم هر ماه خورشیدی، ماه اسفند، روز پنجم از هر ماه خورشیدی، اسفندار، سپندارمذ، اسفندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
(سِ نِ)
وی کهبد رومی است. او را سقطری نیز گفته اند. (از المعرب جوالیقی ص 196)
لغت نامه دهخدا
(سِ لِ)
مرد درازبالا. (منتهی الارب). رجوع به سلنطع شود، دیوانه. (منتهی الارب). یاوه گو. (ناظم الاطباء) ، بیهوش. (منتهی الارب) ، دل شده در سخن خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ)
به لغت رومی جانوری است شبیه بسوسمار. گویند گزنده است و در وقت گزیدن اگر عضو خود را شخصی به آب رسانیدو زود به آب درآمد بهتر و الا او می شاشد و در بول خود میغلطد آن شخص میمیرد و اگر آن شخص آب یافت و در آب درآمد سقنقور میمیرد و بیشتر از کنار رود نیل آورند. (برهان) (آنندراج). جانوری است به فارسی ریگ ماهی که بر کنار نیل یافته شود گوشت آن بسیار مشهی است. (منتهی الارب). دوم جانوری است از حشرات الارض مثل سوسمار یعنی گوه گوشت او بغایت مقوی باه است. (غیاث). نوعی از خزندگان از تیره سوسماران که در صحراهای آسیاو اروپا و آفریقا زیست میکند. رنگ پوست آن در قسمت پشت غالباً صورتی و گاهی زردرنگ با نوارهای تیره و پوست شکمش سفید است. قد سقنقور حداکثر ممکن است تا 25سانتیمتر برسد. اسقنقور. ریگ ماهی. سقنقر. نهنگ دشتی. ورل ماهی. سقنقس. (فرهنگ فارسی معین) :
جهانداری کجا آید ز نااهل
سقنقوری کجا آید ز کافور.
انوری.
نوعروس از ره نشینان شکر کی گوید بدانک
دام عنین از سقنقور مزور ساختند.
خاقانی.
ساق او ماهی سقنقور است
که تقاضا کند بدو عنین.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
قلقطار. (برهان). رجوع به قلقطار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ ذَ تَ / تِ / نَ ذَ تَ / تِ)
رازدار. سرنگاهدار:
راز دل من یکسره یا بی همه با او
زیرا بس امین است و سخندار و بی آزار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
شمع باشد که معشوق پروانه است. (برهان). شمع است که شب ها برافروزند. (آنندراج) ، مخفف اسپندار و آن بودن نیر اعظم باشد در برج حوت. (برهان) (آنندراج). مدت ماندن آفتاب بر برج حوت که فارسیان اسفندار و اسپندار و سفندار نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). رجوع به اسپندارمذ و سپندارمذ شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
نام پسر گشتاسب. (برهان). نام پسر گشتاسب شاه ایران که آن را سفندیار و سپندیار گویند. (آنندراج). رجوع به سپندیار و اسپندار و اسفندیار و سفندیار شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
نام ایرانی سپهسالار خسرو پرویز. (فهرست ولف) :
سپنسار و شاپور وچون اندیان
بدان جنگ بر تنگ بسته میان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دراز کشیدن.
لغت نامه دهخدا
(سِ قِ)
نقاد دانا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ قُ/ قَ)
پاسبان را گویند، شمع باریک و بلندی را نیز گفته اند که از سر شب تا صباح بسوزد. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته سنتور در فرهنگ عربی به فارسی لاروس این واژه را یونانی دانسته که درست نیست سنتور یکی از ساز های باستانی ایرانی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
واحد قیاس وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگار
تصویر سنگار
رفیق و همراه
فرهنگ لغت هوشیار
سمور از جانوران پالی زبان بودا پرهون زیست آرش درست این واژه (سرگردانی همیشگی) است بندی گشتن در زنجیره ای از زندگی های پی در پی و رویا رویی با رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنطاب
تصویر سنطاب
پتک چکش آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطار
تصویر اقطار
اقلیم، کرانه، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنتور در فرهنگ عربی به فارسی لاروس این واژه را یونانی دانسته که درست نیست سنتور یکی از ساز های باستانی ایرانی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقناق
تصویر سقناق
اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپندار
تصویر سپندار
شمع باشد که معشوق پروانه است
فرهنگ لغت هوشیار
سقنقس لاتینی تازی گشته ریگ ماهی ریگزاد ورل ماهی یونانی از جانوران ریک ماهی ورل ماهی: جانوری است همانند سوسمار که هم در آب و هم در خشکی می باشد و آن را به رومی سقنقور خوانند نهنگ دشتی نوعی از خزندگان از تیره سوسماران که در صحراهای آسیا و اروپا و افریقا زیست میکند رنگ پوست آن در قسمت پشت غالبا صورتی و گاهی زرد رنگ با نوارهای تیره و پوست شکمش سفید است. قد سقنقور حداکثر ممکن تا 25 سانتیمتر برسد اسقنقور ریگ ماهی سقنقر نهنگ دشتی ورل ماهی سقنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنعار
تصویر قنعار
گوزن آبی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
((قَ))
وزنی در حدود صد رطل، مال بسیار و پوست گاو که پر از زر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقنقور
تصویر سقنقور
((سَ قَ))
نوعی خزنده از تیره سوسماران، رنگ پوست آن در قسمت پشت غالباً صورتی و گاهی زرد با نوارهای تیره است، پوست شکمش سفید می باشد. قد سقنقور حداکثر ممکن است تا 25 سانتیمتر برسد، اسقنقور، ریگ ماهی، سقنقر، نهنگ دشتی، ورل ماهی، سقنس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگار
تصویر سنگار
آق سنقر
فرهنگ واژه فارسی سره