جدول جو
جدول جو

معنی سقطه - جستجوی لغت در جدول جو

سقطه
سقوط، کنایه از خطا، لغزش
تصویری از سقطه
تصویر سقطه
فرهنگ فارسی عمید
سقطه
(سُ طَ)
پاره ای که از چیزی بیفتد، پارۀ ابر. (غیاث) (آنندراج) :
تا بپوشاند جهان را نقطه ای
مهر گردد منکسف از سقطه ای.
مولوی.
، چیزی که ساقط شود. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سقطه
(تَ نَسْ سُ)
لغزیدن و افتادن. (غیاث) (آنندراج). شکوخیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سقطه
زمین خوردن، لغزش پاره افتاده، پاره ابر خطا اشتباه لغزش، واقعه شدید، جمع سقطات
فرهنگ لغت هوشیار
سقطه
((سَ طَ))
خطا، لغزش، واقعه شدید
تصویری از سقطه
تصویر سقطه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لقطه
تصویر لقطه
آنچه از روی زمین برچیده و برداشته شود، در فقه چیز برزمین افتاده که صاحبش شناخته نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
جا، محل، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در زیر یا روی برخی حروف الفبا، مثل نقطۀ روی «خ»، در علوم ادبی علامتی ریز و خال مانند در انتهای جملۀ نوشتاری، در ریاضیات محل برخورد دو خط، مرکز مثلاً نقطۀ دایره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقطی
تصویر سقطی
فروشنده کالای پست، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، پیلور، خرده فروش، سقط فروش، چرچی، پیله ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
قدرت، توانایی، چیرگی، فرمانروایی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قِ طَ)
تأنیث مسقط. رجوع به مسقط شود.
- مسقطهالاحبال، داهیه و گرفتاری عظیم و بزرگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ طَ)
تمامی ریگ توده و جایی که ریگ تنک گردیده و منقطع شود. (منتهی الارب) ، سبب افتادن و سقوط کردن: هذا مسقطه له من أعین الناس، این است سبب افتادن وی از چشم مردم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقاطه
تصویر سقاطه
افتاده چفت شب بند در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
لکه، خال، خجک سیاهی بر سپیدی
فرهنگ لغت هوشیار
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
قدرت و قوت، غلبه و اقتدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقبه
تصویر سقبه
خرکره ماده کره ماچه خر، پشم پیچنده بر دست برای رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیطه
تصویر سقیطه
کم خرد زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقطه
تصویر ساقطه
فرومایه و کم عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقده
تصویر سقده
زورک پرنده سرخرنگ به بزرگی گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقطه
تصویر بقطه
پاره ای از زمین گروه پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقطه
تصویر مسقطه
مسقطه در فارسی مونث مسقط و فگاننده دارو های فگاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
((نُ ط))
علامتی ریز و گرد و چهارگوش که در زیر یا روی بعضی از حروف الفبا می گذارند، محل، جا، مرکز، نکته، جمع نقاط، نقطه حرکت مبداء حرکت، ضعف هر یک از معایب شخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقطه
تصویر لقطه
((لُ قْ یا قَ طَ))
آن چه برچیده و برداشته شود (خوشه و جز آن)، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
((سُ طَ))
قدرت، تسلط، فرمانروایی، پادشاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
چیرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
Dominance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
Point
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
ponto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
доминирование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
punto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
Dominanz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
punkt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
домінування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقطه
تصویر نقطه
точка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سلطه
تصویر سلطه
dominacja
دیکشنری فارسی به لهستانی