سقطره = سقوطری = سقوطره معرب سکوتره که جزیره ای است در اقیانوس هند نزدیک عدن. متعلق به انگلستان قریب 130 کیلومتر طول و 40 کیلومتر عرض دارد. مرکز جزیره شهر تاماریده است. سکنۀ جزیره در حدود 12000 تن است. محصول آن خرما، صبر زرد، سقوطری و گندز است. (فرهنگ فارسی معین)
سقطره = سقوطری = سقوطره معرب سکوتره که جزیره ای است در اقیانوس هند نزدیک عدن. متعلق به انگلستان قریب 130 کیلومتر طول و 40 کیلومتر عرض دارد. مرکز جزیره شهر تاماریده است. سکنۀ جزیره در حدود 12000 تن است. محصول آن خرما، صبر زرد، سقوطری و گندز است. (فرهنگ فارسی معین)
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
پاره ای که از چیزی بیفتد، پارۀ ابر. (غیاث) (آنندراج) : تا بپوشاند جهان را نقطه ای مهر گردد منکسف از سقطه ای. مولوی. ، چیزی که ساقط شود. (آنندراج) (غیاث)
پاره ای که از چیزی بیفتد، پارۀ ابر. (غیاث) (آنندراج) : تا بپوشاند جهان را نقطه ای مهر گردد منکسف از سقطه ای. مولوی. ، چیزی که ساقط شود. (آنندراج) (غیاث)
یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پارۀ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج) : هر نفسی بر دل آن پاکزاد چون گره قطره نبودش گشاد. طاهر وحید (از آنندراج)
یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پارۀ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج) : هر نفسی بر دل آن پاکزاد چون گره قطره نبودش گشاد. طاهر وحید (از آنندراج)
مقطر. (منتهی الارب) (آنندراج). مقطر. ج، مقاطر. (اقرب الموارد). بوی سوز. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقطر شود، کنده که بر پای بندی نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). کنده ای که برپای نهند. (ناظم الاطباء). چوبی با شکافهای بزرگ به اندازۀ ساق انسان که پای زندانیان را در آن نهند. (از اقرب الموارد). - مقطرهالسجان، فلک و معرب آن فلق است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مِقْطَر. (منتهی الارب) (آنندراج). مقطر. ج، مقاطر. (اقرب الموارد). بوی سوز. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقطر شود، کنده که بر پای بندی نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). کنده ای که برپای نهند. (ناظم الاطباء). چوبی با شکافهای بزرگ به اندازۀ ساق انسان که پای زندانیان را در آن نهند. (از اقرب الموارد). - مقطرهالسجان، فلک و معرب آن فلق است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
جزیره ای است به دریای هند بر چپ کسی که از بلاد زنگ آیدو عامه آن را سقوطره گویند. صبر و دم الاخوین از آنجاآید. (منتهی الارب) (آنندراج). جزیره بزرگی است در آن چندین شهر و قریه است... کسی که به بلاد زنگ رود ازآنجا بگذرد... بیشتر اهالی این مکان عرب نصرانی است از آنجا صبر و دم الاخوین آرند. (از معجم البلدان)
جزیره ای است به دریای هند بر چپ کسی که از بلاد زنگ آیدو عامه آن را سقوطره گویند. صبر و دم الاخوین از آنجاآید. (منتهی الارب) (آنندراج). جزیره بزرگی است در آن چندین شهر و قریه است... کسی که به بلاد زنگ رود ازآنجا بگذرد... بیشتر اهالی این مکان عرب نصرانی است از آنجا صبر و دم الاخوین آرند. (از معجم البلدان)