جدول جو
جدول جو

معنی سقایه - جستجوی لغت در جدول جو

سقایه
(سَقْ قا یَ)
سقّاءه. زن آب دهنده. (آنندراج). مؤنث سقاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مثل است: اسق رقاش فانها سقایه، درباره احسان کننده گویند که شایستۀ احسان کردن است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سقایه
آبکار زن آبشخور آبخانه، چمانیگری، باده، جام باده، آبخوری، مزد چمانی (چمانی ساقی)، مزد آبکار، نوشاک پیمانه، پیمانه می، باده انگوری، آبخوری موضع سقی جای آب دادن، ظرفی که با آن آب دهند پیمانه آب و شراب، دادن آب شراب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
سقایه
آبشخور، طهارت خانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقایت
تصویر سقایت
جای آب دادن یا آب خوردن، ظرفی که با آن آب بدهند، ظرف یا پیمانۀ آب یا شراب، پیشۀ کسی که به دیگران آب بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساقیه
تصویر ساقیه
ساقی، نهر کوچک، جوی خرد، آبراهه
فرهنگ فارسی عمید
(قَحْوْ)
نگاه داشتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج). وقاء. (اقرب الموارد)،
{{اسم مصدر}} حفاظت و حراست و نگهبانی و وقایت. (ناظم الاطباء). محافظت و نگهبانی،
{{اسم}} آنچه بدان کتاب را نگاه دارند. (اقرب الموارد). مقوای کتاب. (غیاث اللغات) (آنندراج)، قسمی از چادر ابریشمین یا پنبه ای که زنهای مشرق زمین برسر می اندازند. (ناظم الاطباء). قسمی چادر ابریشمی یاپنبه ای که زنهای مشرق زمین بر روی سر می انداختند و صورت و پایین تر از زانوها را نمی پوشانیدند. معجر زنان. (منتهی الارب) (آنندراج). روبند زنان:
ای به کس خویش بر نورده نهاده
وآن همه داده به مویه و به وقایه.
رودکی.
و از وی (گرگان) جامۀ ابریشم سیاه خیزد و وقایه و دیبا و قزین. (حدود العالم ص 143)، پرده. حجاب:
ابر از طرف کوه برآمد دو سه پایه
از شرم به رخسار فروهشت وقایه.
منوچهری.
شدبه دادن شتاب ساقی گرم
برگرفت از میان وقایۀ شرم.
نظامی.
رجوع به وقایت شود
لغت نامه دهخدا
(سَقْ قا ءَ)
مؤنث سقّاء. رجوع به سقّاء شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به اسقاله و صقاله و اسکله شود. (دزی ج 1 ص 660)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آب دادن. (غیاث). سقایه. رجوع به سقایه شود
لغت نامه دهخدا
(سَقْ قا)
سقایت. آب دادن. (فرهنگ فارسی معین) ، فروش آب. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سقائی و سقاء شود
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ)
دماغ، پاره ای از ابر، تراشه و رندیده از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : سحایه القرطاس، تراشۀ کاغذ. (منتهی الارب) ، پیشۀ سحّاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَبْ بُ)
به شب رفتن. (منتهی الارب) (دهار) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) ، تأثیر و اثر کردن چیزی. (آنندراج) ، درگذشتن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ساقی. رجوع به ساقی شود، جوی خرد. ج، سواقی. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). آبگذر. (ناظم الاطباء). نهر صغیر و آن بزرگترین از جدول و کوچکترین از نهر است. (اقرب الموارد). آبراهه. جویچه. جعفر، ناودان. (ناظم الاطباء) ، چرخ. دولاب. ناعوره، مزید مقدم اسماء امکنه. (اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ / یِ)
سه پایه که بر آن چیزها نهند. (آنندراج). سه کله. رجوع به سه پایه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
غمازی و بدی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). غمازی و بدگویی. (غیاث اللغات). رجوع به سعایت شود
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 895 تن سکنه. آب آن از قنات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ)
همه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: اخذه بسنایته، گرفت همه آنرا. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَفْ فُ)
غمگین کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بِ یَ)
یکی از سه استان بسکونس یا بشکونس مابین فرانسه و اندلس. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 چ 1355 هجری قمری مصر و حدود العالم چ 1340 هجری شمسی دانشگاه طهران ص 42، 45 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
پاکیزه گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نقاوه. نقاء. نقائه. (منتهی الارب). رجوع به نقاء و نیز رجوع به نقایه شود، نقایهالطعام، ردی و هیچکاره از گندم و آنچه دور کنند از گندم آن را. (منتهی الارب). نقاه. (اقرب الموارد). نقایه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به نقاه شود
لغت نامه دهخدا
وقایه: وقایت در فارسی نگاه داشتن، پناه دادن محافظت نگهبانی، قسمی چادرابریشمی یاپنبه یی که زنهای محترم مشرق زمین برروی سرمی انداختند و صورت و پایین تر از زانوهارا نمی پوشانیدند: (ابراز طرف کوه بر آمد دو سه پایه از شرم بر خسار فرو هشته وقایه) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنایه
تصویر سنایه
آب کشیدن با شتر، همه سراسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعایه
تصویر سعایه
بد گویی، سخن چینی، چفته بستن (تهمت زدن)، باج گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاطه
تصویر سقاطه
افتاده چفت شب بند در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقامه
تصویر سقامه
بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاوه
تصویر سقاوه
باشه (قوش ترکی)
فرهنگ لغت هوشیار
موضع سقی جای آب دادن، ظرفی که با آن آب دهند پیمانه آب و شراب، دادن آب شراب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایی
تصویر سقایی
سقایت آب دادن، فروش آب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سرای، کاخ، دیوان در برخی از کشورهای تازی عمل سرودن، آواز دسته جمعی کر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقیه
تصویر ساقیه
مونث ساقی چمانی، رودک، دولاب چرخ چاه مونث ساقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایت
تصویر سقایت
((س یا سَ یَ))
جای آب دادن یا آب خوردن، ظرف آب یا شراب، آب یا شراب به دیگران دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقایه
تصویر وقایه
((و ِ یَ))
نگاهداری کردن. حفظ کسی از بدی و آفت، روسری، سربند زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقایه
تصویر نقایه
((نُ یَ))
پاکیزه شدن، برگزیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرایه
تصویر سرایه
((سَ یَ یا یِ))
سرودن، آواز دسته جمعی، کر
فرهنگ فارسی معین
آب فروشی، آب کشی، آب دهی، سقایه، سقایی، شرابداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد