جدول جو
جدول جو

معنی سفیدپوست - جستجوی لغت در جدول جو

سفیدپوست
آنکه پوست بدنش سفید است، از نژاد سفید
تصویری از سفیدپوست
تصویر سفیدپوست
فرهنگ فارسی عمید
سفیدپوست
(سَ / سِ)
آنکه دارای پوست سفید است، آنکه از نژاد سفید است، مقابل سیاه پوست. یکی از نژاد پنجگانه بشر. (ایران باستان ص 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفیدپلت
تصویر سفیدپلت
سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود
سفیدار، سفیددار، اسفیدار، تبریزی، پلت، پلخدار
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
آنکه پوست او سفید است. و نژادی که پوست بدن آنها سپید باشد. ابیض. (زمخشری). مشخصات سپیدپوستان عبارتست از رنگ سپید، چشمان درشت بدون اعوجاج، ریشهای انبوه، موهای ساده بدون کرک برنگ سیاه خرمایی یا نزدیک بحنایی. سپیدپوستان در اروپا و شمال آفریقا، آسیای غربی و قسمتی از آمریکا زندگی می کنند - انتهی: ایشان (مردم اندلس) مردمانی اند سپیدپوست ازرق چشم. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو / نو / نُکْ بَ گَ تَ / تِ)
کسی که روپوش سفید بر تن کند. (فرهنگ فارسی معین). که پارچۀ سفید پوشیده باشد. که لباس سفید بر تن دارد. سفید. برنگ سفید:
گاهی سفیدپوش چو آب است همچو آب
شوریده و مسلسل و تازان ز هر عظام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفید پوست
تصویر سفید پوست
آنکه دارای پوست سفید است آنکه از نژاد سفید است مقابل سیاه پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفید پوست
تصویر اسفید پوست
دارای پوست سفید آنکه پوست بدنش سفید است اسپید پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید پوستی
تصویر سفید پوستی
دارای پوست سفید بودن از نژاد سفید بودن مقابل سیاه پوستی
فرهنگ لغت هوشیار