جدول جو
جدول جو

معنی سفک - جستجوی لغت در جدول جو

سفک
ریختن آب یا خون خون ریختن، دراز کردن سخن را سخن پراکنی ریختن آب خون و مانند آن: سفک دماء، خونریزی
فرهنگ لغت هوشیار
سفک
((سَ فْ))
ریختن، ریختن آب یا خون
تصویری از سفک
تصویر سفک
فرهنگ فارسی معین
سفک
ریختن، ریختن آب یا خون. بیشتر به معنی خون ریختن استعمال می شود
سفک دماء: ریختن خون ها
تصویری از سفک
تصویر سفک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفکه
تصویر سفکه
پگاهانه آنچه در پگاه خورند ناشتاشکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسفک
تصویر مسفک
پر سخن پر گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفک دماء
تصویر سفک دماء
ریختن خون ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمک
تصویر سمک
(پسرانه)
ماهی، نام قهرمان داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سفر
تصویر سفر
رهسپاری، نورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سفاک
تصویر سفاک
خونریز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
شیوه، سایاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
سخیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سوک
تصویر سوک
اپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
سبک سینمایی (Cinematic Style) شیوه ی استفاده از تکنیک های سینمایی مشخص که معمولا برای فیلمسازان بزرگ منحصر به فرد است و می تواند فیلم یا گروهی از فیلمهای هم شکل را پدید آورد.
سبک کارگردان یعنی روش یا نحوه ی خاصی که یک کارگردان در ساخت فیلم یا اثر هنری دیگر به کار می برد. هر کارگردان از طریق انتخاب هنری، فنی و نظریه ای خود، یک سبک منحصر به فرد برای ایجاد احساسات، تاثیرگذاری بر بیننده، و بیان موضوعات خود توسعه می دهد.
برخی از اصطلاحات معروف درباره ی سبک کارگردانی شامل موارد زیر هستند:
۱. فتوسیب (Photogénie): این اصطلاح توسط سرژی ایزنشتین مطرح شد و به معنای توانایی یک فیلم برای نمایش و برجسته سازی زیبایی های واقعیت است.
۲. نئو رئالیسم (Neorealism): این جریان در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ در ایتالیا ظهور کرد و بیانگر نمایش واقعیت های اجتماعی و انسانی بدون استفاده از دست کاری بیش از حد به منظور تولید احساسات شدید است.
۳. بازتاب گرایی (Reflectionism): این سبک مرتبط با کارگردانانی است که از تاریخ، فرهنگ و اندیشه های خود برای نمایش دادن اتفاقات و موضوعات معاصر استفاده می کنند.
سبک کارگردانی یک کارگردان نقش بسیار مهمی در تعریف و شکل دهی به اثرات او دارد و اغلب می توان از این سبک ها برای تفکر در مورد انواع مختلف داستان ها، شخصیت ها، و موضوعات در فیلم ها و سایر آثار هنری استفاده کرد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از ساک
تصویر ساک
کیسه، توبره و نوعی آش فرانسوی کیسه کوله پشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژفک
تصویر ژفک
چرک کنجهای چشم خواه تر باشد و خواه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
کلمات را بطرز نیکو تلفیق کردن و آراستن خلاف سنگین، کم وزن آزمایش، سیمگدازی ریخته گری در تازی با این دو آرش به کار می رود در فارسی: ، روش روال، ریخت فلز ذوب شده را در قالب ریختن، طرز روش شیوه، روشی خاص که شاعر یا نویسنده ادراک و احساس خود را بیان کند طرز بیان ما فی الضمیر. یا سبک ترکستانی. اصطلاح نادرستی است به جای سبک خراسانی. یا سبک خراسانی. سبکی است که شاعران خراسان بزرگ در عهد سامانی غرنوی سلجوقی و خوارزمشاهی تعقیب میکردند از جمله نمایندگان این سبک رودکی شهید بلخی عنصری فرخی منوچهری و انوری را باید نام برد. یا سبک عراقی. سبکی که شاعران عراق معجم از قرن ششم به بعد تعقیب کردند. از جمله نمایندگان این سبک جمال الدین اصفهانی و کمال الدین خلاق المعانی هستند. یا سبک هندی. سبکی که گویندگان فارسی زبان ایران و هند در روزگار صفویان دنبال میکردند. از نمایندگان این سبک صائب عرفی و کلیم میباشد. توضیح تقسیم سبک شعر فارسی به صور فوق جنبه علمی ندارد. کم وزن خفیف مقابل سنگین ثقیل، چست چالاک، شخص بی وقار، مجرد بی تعلق، تند زود سریع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افک
تصویر افک
دروغ گفتن، دروغ بستن دروغ، گناه دروغ تهمت
فرهنگ لغت هوشیار
تفنگ چوب در از میان خالی که با گلوله گلی و زور نفس بدان گنجشک و مانند آن رازنند، تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
نیی است که مهره های گلی مدور خشک شده را با دمیدن (پف کردن فوت کردن) بشدت و بسرعت ازنی پرتاب می کنند و با آن پرندگان و دیگر هدفها را می زنند تفک تزتک، نوعی خوراکی که با تخم مرغ و مواد دیگر سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدک
تصویر سدک
آزمند، سبکدست، نیزه زن
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوچک سستی پس از توانایی سر کوچک، افزونی وزن یا بهای چیزی نسبت به چیز دیگر اضافه بار، منفذی که در نهر یا جوی احداث کنند تا آب از آنجا به زمینی که باید آبیاری شود جاری گردد
فرهنگ لغت هوشیار
سگ کوچک، نوعی قلاب چهار گوش یا نیم دایره که برای بستن کفش پوتین و کمر بند لباس به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
ناودان، آبراهه، مجرای کوچک آب رشته ریسه، رشته مروارید، نخست شیر که دوشیده شود، رده، سیم کهرب جوجه کبک نر، جوجه سنگخوار در کشیدن چیزی در چیزی چنانکه مروارید و مهره را در یک بند کشیدن، ملازم شدن چیزی را. کبک بچه نر، بچه سنگخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیک
تصویر سفیک
ریخته ریخته شده خون ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
کم موی شدن، شکافته شدن دست، پراکنده شدن خاک، لاغری، خارگیا، خاک، گیاه خاردار هم آوای غنی گرد خاک باد برده، سبکمغز بی خرد، ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفه
تصویر سفه
سبکی عقل و نادانی، ناخردمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفوک
تصویر سفوک
خونریز، دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکک
تصویر سکک
کری، خرد گوشی، چسبگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفل
تصویر سفل
پستی فرود گرایی پستی فرودی مقابل علو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفق
تصویر سفق
در گشودن، سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفط
تصویر سفط
پارسی تازی گشته سبد، پوست ماهی، جامه دان سبد زنبیل، جمع اسفاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفر
تصویر سفر
از شهری به شهر دیگر رفتن کتاب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفد
تصویر سفد
جفت شدن گای در پرند گان، به سیخ کشیدن گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار