جدول جو
جدول جو

معنی سفن - جستجوی لغت در جدول جو

سفن
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
فرهنگ لغت هوشیار
سفن
سفینه ها، کشتی ها، جمع واژۀ سفینه
تصویری از سفن
تصویر سفن
فرهنگ فارسی عمید
سفن
پوست ستبر مانند پوست نهنگ که بر قبضۀ شمشیر بچسبانند، تیشه یا سوهان که با آن چیزی را بتراشند
تصویری از سفن
تصویر سفن
فرهنگ فارسی عمید
سفن
((سَ فَ))
پوست سخت، پوست ماهی یا نهنگ، تیشه چوب تراشی
تصویری از سفن
تصویر سفن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفند
تصویر سفند
تخم اسپند سپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفنج
تصویر سفنج
لاتینی تازی گشته دروج (اسفنج گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسفن
تصویر مسفن
چوبساو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفندارمذ
تصویر سفندارمذ
(پسرانه)
نام یکی از امشاسپندان در دین زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سفندولیون
تصویر سفندولیون
گونه ای گلپر است که آنرا پنجه غاز نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفندلیون
تصویر سفندلیون
گونه ای گلپر است که آنرا پنجه غاز نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفندر
تصویر سفندر
پارسی تازی گشته سپندر گونه ای همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمن
تصویر سمن
(دخترانه)
یاسمن، رازقی، یاسمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دفن
تصویر دفن
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
خاکسپاری، گوراندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سفر
تصویر سفر
رهسپاری، نورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخن
تصویر سخن
خطاب، حرف، کلام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سان
تصویر سان
طور، حالت، شبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زفن
تصویر زفن
سایبان، داربست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافن
تصویر سافن
سیاهرگ پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبن
تصویر سبن
روپوشه روپوشه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
عادت، روش، عرض لشکر و از سپاه بازدید کردن و بمعنی نظیر و مانند هم میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفن
تصویر جفن
پلک، نیام، بیخ رز پلک چشم، غلاف شمشیر، جمع اجفان جفون اجفون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفن
تصویر حفن
به مشت گرفتن، گرد بر انگیختن ستور، رفتن با دو دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحن
تصویر سحن
پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد: گری ستن گس ستن پیو ستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجن
تصویر سجن
زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن
تصویر سخن
کلام، گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
پرده داری دربانی در خدایخانه یابتخانه، فرو هشتن جامه را پرده پرده بارگیر پرده کجاوه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سفینه، کشتی ها کشتی یونانی تازی گشته کاوه فانه چوب شکاف شکافنده چوب شکاف (تیر)
فرهنگ لغت هوشیار
کم موی شدن، شکافته شدن دست، پراکنده شدن خاک، لاغری، خارگیا، خاک، گیاه خاردار هم آوای غنی گرد خاک باد برده، سبکمغز بی خرد، ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفه
تصویر سفه
سبکی عقل و نادانی، ناخردمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفون
تصویر سفون
کنده باد باد خاکروب، جمع سفینه، کشتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغن
تصویر سغن
خوراک بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعن
تصویر سعن
مشک بزرگ، پیه چربی، می ناب دول چرمینه، سایبان بام سایه پوش بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکن
تصویر سکن
ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار