جدول جو
جدول جو

معنی سفت - جستجوی لغت در جدول جو

سفت
محکم و مضبوط و سخت
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ لغت هوشیار
سفت
ستبر، محکم، سخت، غلیظ
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی عمید
سفت
شانۀ انسان یا حیوان، دوش، کتف، برای مثال سفته بر «سفت» شیر و گور نشست / سفت و از هر دو «سفت» بیرون جست (نظامی۴ - ۵۷۲)، سوراخ، رخنه، سوراخ کوچک مانند سوراخ سوزن
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی عمید
سفت
((سُ یا س))
دوش، کتف
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی معین
سفت
ستبر، محکم
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی معین
سفت
((سُ))
سوراخ، رخنه
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در اصطلاح بازرگانی ورقه چاپ شده که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آنرا مینویسد و به بستانکار میدهد، و آنست که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر باز دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
سوراخ کردن، سوراخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
سوراخ کردن، برای مثال در سخن در ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱ - ۳۱۱)، ساییدن، سودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفته
تصویر سفته
سوراخ شده، بیشتر دربارۀ مروارید و لعل و امثال آن ها می گویند
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه، برای مثال ولیکن چو او بر سر گنج باشد / چنین سفته ها خوار و آسان فرستد (انوری - مجمع الفرس - سفته)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ))
سوراخ کرده، کنایه از سخن تازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((س تَ یا تِ))
ستبر، غلیظ، محکم، جامه هنگفت و ستبر، تیر، پیکان نوک تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ یا س تِ))
سندی که به موجب آن مقدار بدهی و زمان پرداخت آن معین می گردد، دشت، اولین فروش کاسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
((سُ تَ))
سوراخ کردن، سوراخ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
ورقۀ چاپ شده ای که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آن را می نویسد و به بستانکار می دهد و بستانکار می تواند دریافت وجه آن را به شخص دیگر یا به بانک واگذار کند، فته طلب، چیزی که کسی از دیگری به رسم عاریت یا قرض بگیرد که در شهر دیگر یا مدتی دیگر پس بدهد
تیر، برای مثال سفته بر سفت شیر و گور نشست / سفت و از هر دو سفت بیرون جست (نظامی۴ - ۵۷۲)، پیکان تیر، نوک نیزه، تیز، نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
Stiffness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
жесткость
دیکشنری فارسی به روسی
жорсткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
कठोरता
دیکشنری فارسی به هندی
קְשִׁיחוּת
دیکشنری فارسی به عبری
ความแข็ง
دیکشنری فارسی به تایلندی