جدول جو
جدول جو

معنی سفت - جستجوی لغت در جدول جو

سفت
ستبر، محکم، سخت، غلیظ
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی عمید
سفت
شانۀ انسان یا حیوان، دوش، کتف، برای مثال سفته بر «سفت» شیر و گور نشست / سفت و از هر دو «سفت» بیرون جست (نظامی۴ - ۵۷۲)، سوراخ، رخنه، سوراخ کوچک مانند سوراخ سوزن
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی عمید
سفت
(تَ نَدْ دُ)
بسیار شراب خوردن و تشنگی نرفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سفت
(سَ فِ / سِ)
طعام بی برکت. (منتهی الارب) ، قیر که در خنور و کشتی مالند. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سفت
(سُ)
اوستا ’سوپتی’ (شانه) پهلوی ’سوفت’ پارسی باستان ’سوپتی’ (شانه) شغنی ’سیود’ سریکلی ’سود’ سنگلیچی ’سیود’ آلبانی ’سوپ’. و رجوع کنید به گریرسن 94. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). کتف. (برهان) (رشیدی). کتف و دوش. (غیاث) (جهانگیری) :
بر آن سفت سیمین و مشکین کمند
سرش گشته چون حلقۀ پای بند.
فردوسی.
شب آمد بدان جای تیره بخفت
قبا جامه و جوشنش زیر سفت.
فردوسی.
تو گفتی که سام است با یال و سفت
غمین شد ز چنگ اندر آمد بخفت.
فردوسی.
کی نامور آفرین کرد و گفت
که زور این چنین باید و یال و سفت.
اسدی.
سر سفت را بتازی منکب گویند و بشهر من (گرگان) دوش گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
جوش حفظت زسفت غفلت ما بر مکش
پردۀ عفوت ز روی کردۀ ما بر مدار.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان ص 167).
ستر کواکب قدمش میدرید
سفت ملایک علمش میکشید.
نظامی.
دور جنیبت کش فرمان تست
سفت فلک غاشیه گردان تست.
نظامی.
علاوۀ بار بر سفت گرفته روی براه آورد. (مرزبان نامه).
، طاق. سقف:
سر تاج برزد بسفت سپهر
برافراخت رایت برافروخت چهر.
نظامی.
، بالا. نوک:
حصاری است بر سفت این تیغ کوه
درو رهزنانند چندین گروه.
نظامی.
، سوراخ کوچک عموماً و سوراخ سوزن خصوصاً. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری)،
{{صفت}} محکم و مضبوط و سخت. (برهان). محکم. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سفت
(سِ)
سطبر و غلیظ. (برهان) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سفت
تن سفید بود و نیکو. (از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی)
لیقه صوف دویت. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
سفت
دهی جزء دهستان حومه بخش دستجرد شهرستان قم، دارای 149 تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، پنبه، بنشن، انار، انجیر و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
سفت
محکم و مضبوط و سخت
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ لغت هوشیار
سفت
ستبر، محکم
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی معین
سفت
((سُ یا س))
دوش، کتف
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی معین
سفت
((سُ))
سوراخ، رخنه
تصویری از سفت
تصویر سفت
فرهنگ فارسی معین
سفت
استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط
متضاد: سست، دوش، کتف، شانه، کم آب
متضاد: غلیظ، قرص، محکم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفته
تصویر سفته
سوراخ شده، بیشتر دربارۀ مروارید و لعل و امثال آن ها می گویند
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه، برای مثال ولیکن چو او بر سر گنج باشد / چنین سفته ها خوار و آسان فرستد (انوری - مجمع الفرس - سفته)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفته
تصویر سفته
ورقۀ چاپ شده ای که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آن را می نویسد و به بستانکار می دهد و بستانکار می تواند دریافت وجه آن را به شخص دیگر یا به بانک واگذار کند، فته طلب، چیزی که کسی از دیگری به رسم عاریت یا قرض بگیرد که در شهر دیگر یا مدتی دیگر پس بدهد
تیر، برای مثال سفته بر سفت شیر و گور نشست / سفت و از هر دو سفت بیرون جست (نظامی۴ - ۵۷۲)، پیکان تیر، نوک نیزه، تیز، نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
سوراخ کردن، برای مثال در سخن در ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱ - ۳۱۱)، ساییدن، سودن
فرهنگ فارسی عمید
در اصطلاح بازرگانی ورقه چاپ شده که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آنرا مینویسد و به بستانکار میدهد، و آنست که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر باز دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
سوراخ کردن، سوراخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ یا س تِ))
سندی که به موجب آن مقدار بدهی و زمان پرداخت آن معین می گردد، دشت، اولین فروش کاسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((س تَ یا تِ))
ستبر، غلیظ، محکم، جامه هنگفت و ستبر، تیر، پیکان نوک تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
((سُ تَ))
سوراخ کردن، سوراخ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ))
سوراخ کرده، کنایه از سخن تازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
Stiffness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
कठोरता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
stijfheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
sztywność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
僵硬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
жорсткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
Steifheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
жесткость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
kekakuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی