- سفالگر
- کسی که ظروف سفالین سازد
معنی سفالگر - جستجوی لغت در جدول جو
- سفالگر
- کسی که ظرف های سفالی می سازد، سفال ساز، کوزه گر
- سفالگر ((سُ گَ))
- کسی که ظروف سفالین سازد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل سفالگر
آنیورسری
گردش سال (تحویل سال: و طالع نگاه داشت و آن سال که شمس بدرجه اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش در آن سرای بتخت نشست)
فریفتار دروجستک
راز راز سر سر، امری است مخصوص بخداوند مثل علم بتفصیل حقایق در اجمال احدیث و جمع و اشتمال آن حقایق بر آن شکلی که هست و آیه و عنده مفاتح الغیب لایعملها الا هو ناظر بهمین معنی است (تعریفات)
مشورت خواهنده و مشورت شونده
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن را سوراخ کند
هر چیز که از سفال سازند سفالی: کوزه سفالین
شور کننده، مشورت کننده، مشورت خواهنده
زمانی که در آن یک یا چند سال از رویدادی گذشته است
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا آنکه فال گیرد طالع بین فالگو
کسی که فال می گیرد، طالع بین
کسی که ظرف های مسی را قلع اندود و سفید می کند، رویگر، سفیدکار
ارباب، رئیس
عمر، سن
رئیس، سردار، سالخورده و ریش سفید، بزرگ و مهتر قوم
حقارت پستی، لئامت
منسوب به سفال آنچه از سفال سازند سفالین: کوزه سفالی. یا خانه سفالی. خانه ای که روی آنرا با سفال پوشند
پایین نشیب فرود فرودش، پستی فرومایگی ته و فرود چیزی
فرودش، پستی فرومایگی حقیر شدن فرومایه گشتن، حقارت فرومایگی. توضیح: این کلمه در عربی فصیح نیامده به همین جهت مرحوم قزوینی استعمال آنرا مردود میدانست ولی در عربی متاخر سفاله به معنی حقارت و پستی آمده
سفال، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
پایین و ته چیزی
پایین و ته چیزی
آنچه از جنس سفال باشد مثلاً کوزۀ سفالی
سازگار، سازش کننده، موافق، هماهنگ، سازگر
پست شدن، فرومایه شدن، فرومایگی، پستی، ناکسی
دارای ویژگی های ممتاز، برجسته، بزرگ و مهتر قوم، بزرگ و پیشرو قافله یا لشکر، سردار،
در کشاورزی دهقان آگاه و کاردیده که به امر آبیاری، وجین کردن و کود دادن زمین رسیدگی کند
سالار بار: رئیس دربار، رئیس تشریفات
سالار بیت الحرام: کنایه از خاتم انبیا
سالار جنگ: فرمانده جنگ، فرمانده سپاهیان در جنگ
سالار خوان: خوان سالار، سفره چی، سرپرست سفره خانه، رئیس آشپزخانه
در کشاورزی دهقان آگاه و کاردیده که به امر آبیاری، وجین کردن و کود دادن زمین رسیدگی کند
سالار بار: رئیس دربار، رئیس تشریفات
سالار بیت الحرام: کنایه از خاتم انبیا
سالار جنگ: فرمانده جنگ، فرمانده سپاهیان در جنگ
سالار خوان: خوان سالار، سفره چی، سرپرست سفره خانه، رئیس آشپزخانه
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
کسی که مروارید و لعل و مرجان و مانند آن ها را سوراخ می کند