جدول جو
جدول جو

معنی سفالگر - جستجوی لغت در جدول جو

سفالگر
کسی که ظرف های سفالی می سازد، سفال ساز، کوزه گر
تصویری از سفالگر
تصویر سفالگر
فرهنگ فارسی عمید
سفالگر
(سُ / سِ گَ)
سبوساز. (آنندراج). فخار
لغت نامه دهخدا
سفالگر
کسی که ظروف سفالین سازد
تصویری از سفالگر
تصویر سفالگر
فرهنگ لغت هوشیار
سفالگر
((سُ گَ))
کسی که ظروف سفالین سازد
تصویری از سفالگر
تصویر سفالگر
فرهنگ فارسی معین
سفالگر
سفال ساز، کوزه گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگالشگر
تصویر سگالشگر
شور کننده، مشورت کننده، مشورت خواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفیدگر
تصویر سفیدگر
کسی که ظرف های مسی را قلع اندود و سفید می کند، رویگر، سفیدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالگرد
تصویر سالگرد
زمانی که در آن یک یا چند سال از رویدادی گذشته است
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا گَ)
مطبخی. طباخ. طعام پز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آشپز:
این آفروشه ای است که زاغ است خوالگرش
هر دو قرین یکدگر و نی’ درخورند.
ناصرخسرو.
، سفره چی. خوانسالار. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ)
گلین. (آنندراج). که از سفال ساخته باشد:
وز انگشت شاهان سفالین نگین
بدخشانی آید بچشم کهین.
ابوشکور.
سفالین عروسی بمهر خدای
بر او بر نه زری و نه زیوری
ببسته سفالین کمر هفت هشت
فکنده بسر برتنک معجری.
منوچهری.
از سفالین گاو و سیمین آهوان
عید جانرا خون قربانی بخواه.
خاقانی.
خورده برسم مصطبه می در سفالین مشربه
قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته.
خاقانی.
پای بگشا از این بهیمی سم
سر برون آر از این سفالین خم.
نظامی.
سیه زنگئی دیدم آتش پرست
سفالین سبوئی پر از می بدست.
نظامی.
گهش گفته ام جان شیرین من
جم وقت جام سفالین من.
نزاری قهستانی (دستورنامه).
رجوع به سفال شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ گَ)
آنکه ظرفهای مسین را سفید کند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ)
روز شروع سال نو از عمر طبیعی و در این روز جشن هم کنند خاصه سلاطین و امرا. (آنندراج) :
گشت چون رشتۀ عمرم کوتاه
معنی سالگره دانستم.
ملا طاهر غنی (از آنندراج).
و این تسمیه برای آن است که رشته ای باشد که هر سال از عمر مولود بر آن گره میزنند تا سالهای عمر بدان معلوم شود. (آنندراج). روز تولد، ریسمانی که در هر سال تولد گره بر آن زنند و از تعداد گره های ریسمان میتوان بسن مولود پی برد. (اشتینگاس ص 642)
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ گَ)
خزف سازی. کوزه گری
لغت نامه دهخدا
(سِ لِ گَ)
مشورت خواهنده و مشورت دهنده. (از آنندراج) ، اندیشنده
لغت نامه دهخدا
(سُ گَ)
مرکّب از: سفت ’سفتن’ + گر، پسوند شغل و مبالغه، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، شخصی را گویند که مروارید و مرجان و امثال سوراخ میکند. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا آنکه فال گیرد طالع بین فالگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفالین
تصویر سفالین
هر چیز که از سفال سازند سفالی: کوزه سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن را سوراخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگالشگر
تصویر سگالشگر
مشورت خواهنده و مشورت شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغفالگر
تصویر اغفالگر
فریفتار دروجستک
فرهنگ لغت هوشیار
گردش سال (تحویل سال: و طالع نگاه داشت و آن سال که شمس بدرجه اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش در آن سرای بتخت نشست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفالگری
تصویر سفالگری
عمل و شغل سفالگر
فرهنگ لغت هوشیار
راز راز سر سر، امری است مخصوص بخداوند مثل علم بتفصیل حقایق در اجمال احدیث و جمع و اشتمال آن حقایق بر آن شکلی که هست و آیه و عنده مفاتح الغیب لایعملها الا هو ناظر بهمین معنی است (تعریفات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالگرد
تصویر سالگرد
((گَ))
زمانی از سال که یک یا چند سال از واقعه ای گذشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فالگیر
تصویر فالگیر
کسی که فال می گیرد، طالع بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفالین
تصویر سفالین
((سُ))
هرچیز ساخته شده از سفال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
((سُ. گَ))
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن ها را سوراخ کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفیدگر
تصویر سفیدگر
((~. گَ))
آن که ظرف های مسین را سفید کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالگرد
تصویر سالگرد
آنیورسری
فرهنگ واژه فارسی سره
اغواگر، فریبنده، مخادع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حلال کننده، محلل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رویگر، مسگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رمال، طالع بین، عراف، فالچی، فال زن، فالگو، کاهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رقاص
فرهنگ گویش مازندرانی
بامی که سفال پوش باشد، بالای بام
فرهنگ گویش مازندرانی