جدول جو
جدول جو

معنی سفاطه - جستجوی لغت در جدول جو

سفاطه
(سُ طَ)
رخت خانه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سفاطه
رخت خانه خوشرویی جوانمرد گشتن
تصویری از سفاطه
تصویر سفاطه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفسطه
تصویر سفسطه
استدلال و قیاس باطل و مغالطه برای دگرگون نشان دادن حقایق، انکار حسیات و بدیهیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفاله
تصویر سفاله
سفال، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
پایین و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
خاک. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جمع سفیه. رجوع به سفیه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سست رأی و ضعیف عقل شدن، و منه حدیث عمر: اللهم انی اعوذ بک من الضفاطه. (منتهی الارب) ، چنگ زدن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضَفْ فا طَ)
شتر بارکش، گروه بزرگ از همراهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَفْ فا طَ)
کنیزک شبانی کننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از دهار)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ نُ)
کوسه گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ نُ)
سختگی جامه و سخت شدن آن، شوخ دیدگی و شوخ رویی. (منتهی الارب). سخت روی شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دون شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (دهار). ناکسی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ لَ)
سفال است که ریزۀ کوزه وسبوی شکسته باشد. (برهان) (آنندراج) ، داسی که بدان غله درو کنند. (برهان) (جهانگیری) ، نوعی از نیل که زبون تر باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَفْ فا نَ)
مروارید. (آنندراج) (منتهی الارب) (الجماهر ص 107)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ)
کشتی سازی. (آنندراج) (منتهی الارب). صنعت کشتی سازی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَدْ دُ)
نادان و تنگ خرد شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به سفاهت شود
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ طَ)
سخن روی اندود. (مهذب الاسماء) ، (اصطلاح فلسفه) قیاسی است مرکب از وهمیات و غرض ازآن مغلوب ساختن خصم است. (از اقرب الموارد). در اصطلاح علوم منطقی قیاس سفسطی بقیاسی میگویند که مرکب ازمقدمات وهمی باشد و آن یکی از صناعات خمس است. رجوع شود به مغالطه و صناعات خمس. (دستور ج 2 ص 169). عبارت از قیاسی است که مرکب باشد از وهمیات و بعضی گفته اند قیاسی است که مرکب از مشبهات باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 665) (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 299)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَشْ شُ)
دراززبان شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، درازدست و چیره شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفاره
تصویر سفاره
آخال خاکروبه، ریزی موی در پیشانی راهیان (مسافران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباطه
تصویر سباطه
فرو هشتگی در موی، تپ زدگی، خاکروبه، آخالدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاه
تصویر سفاه
سفیه بودن، نادانی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاط
تصویر سفاط
از ریشه پارسی سبد گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاطه
تصویر سلاطه
دراز زبانی زبان درازی، چیره دستی چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاطه
تصویر سقاطه
افتاده چفت شب بند در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاطت
تصویر سفاطت
خوشرویی جوانمرد گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفسطه
تصویر سفسطه
سخن روی اندود، دگرگون نشان دادن حقایق، انکار حسیات و بدیهیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاهه
تصویر سفاهه
بیخردی نابخردی، فرومایگی، سبکسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفانه
تصویر سفانه
مونث سفان کشتیساز، مروارید کشتیسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاله
تصویر سفاله
پایین نشیب فرود فرودش، پستی فرومایگی ته و فرود چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساطه
تصویر فساطه
تراشه ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
نفاطه در فارسی مونث نفاط از ریشه پارسی نفت انداز مونث نفاط، مبالغه در نفاط: چون کوهی که عراده رعد و نفاطه برق... و تیر پران بارانش رخنه نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفسطه
تصویر سفسطه
((سَ سَ طِ))
مغالطه کردن برای وارونه نشان دادن حقایق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفاله
تصویر سفاله
((سُ لَ یا لِ))
ته و فرود چیزی
فرهنگ فارسی معین
مغالطه، مغلطه، گفتار غیرمنطقی، لفاظی، لفظپردازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نانی که خوب نپخته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی