- سفاط
- از ریشه پارسی سبد گر
معنی سفاط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوشرویی جوانمرد گشتن
رخت خانه خوشرویی جوانمرد گشتن
جامدانها
خونریز
سریانی تازی شده دومین ماه ازسال خورشیدی رویم پنجمینماه ازسال سریانی برگرفته ازنام یازدهمین ماه سال یهودی ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان
تندی تیزی دربوی
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
بال مرغ، لغزش در نبشتن، لغزش در سخن، پی هم افکندن، سست دویدن اسپ، خاموشی و شنیدن افتاده، جمع سقطه، پاره های افتاده پاره های ابر نبهره فروش (نبهره قلب تقلبی)، خرده فروش، افتان بسیار سقوط کننده، شمشیر بران که مضروب را زمین افکند
جوانمرد، پاکنهاد، فرومایه از واژگان دو پهلو، غسای فتاده (غسا غوره خرما)
رسته و صف، دسته و قطار
سفر کردن
گای در ستور برجستن نر بر ماده
خونریز، بسیار بخشنده، سخنور
برید گی شیر ماده شتر دارو
سفیه بودن، نادانی بودن
کشتی بان، کشتی باز
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته
خون ریزنده خونریز خونریز
کوسه کوسج، تنک ریش
جمع سوط، تازیانه ها، سرود گویی جمع سوط تازیانه ها شلاقها
خداوند کشتی، ناخدا، کشتی ساز
خون ریز، بی رحم، بسیار ریزنده
سوط ها، تازیانه ها، جمع واژۀ سوط
پست شدن، کم قدر شدن، فرومایگی و پستی
شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد
ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد مانند کاسه، کوزه و امثال آن ها، پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو و بادام، برای مثال تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو - ۴۲۶)
بسیار ریزنده، خون ریز، بسیار بخشنده، فصیح و سخنور
آنچه بر زمین بگسترانند و بر روی آن طعام بگذارند، بساط، سفره، خوان، صف، رده، رسته
لال زبان بسته اگواک ناگویا
خرگاه تاژ چادر بزرگ
از ریشه پارسی نفت انداز، نفت انبار نفت خیز، چراغ نفتی کسی که قاروره های مشتعل نفط (نفت) را بسوی دشمن پرتاب میکرد نفت انداز: نفاط برق روشن و تندرش طبل زن دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب. (رودکی. چا. نف. ج 3 ص 969)، آنکه نفت را مشتعل سازد: هیزم فراوان (آوردند) و نفاطان بیامدند و آتش در آن هیزم زدند، آنکه نفط (نفت) از معدن استخراج کند