- سفاری ((س))
- سپاری، ساق خوشه گندم، جل
معنی سفاری - جستجوی لغت در جدول جو
- سفاری
- سپاری، ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد، ساقۀ گندم یا جو، خوشه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپارش
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد ساق خوشه گندم جل
ساق جوشه گندم یا جو
کولیدن کاویدن
پرده پوشی (از توصاف خدا)، عفو اعماض
سوخاری: (پس گیلاسی شراب خواست با قدری نان سخاری)
افسونگری جادوگری
جمع سریه، کنیزکان
فرماندهی سرداری، سروری ریاست، حکومت، پادشاهی
جمع سکران، مستان
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
آخال خاکروبه، ریزی موی در پیشانی راهیان (مسافران)
دستور دادن، فرمایش، شفاعت
یونانی تازی گشته مارچوبه
رسالت و پیغمبری و میانجیگری
منسوب به سفال آنچه از سفال سازند سفالین: کوزه سفالی. یا خانه سفالی. خانه ای که روی آنرا با سفال پوشند
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
آنچه از جنس سفال باشد مثلاً کوزۀ سفالی
سوار شدن، عمل سوار شدن بر مرکب، مقابل باری، اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند
سریت ها، کنیزهای مخصوص هم بستر شدن، جمع واژۀ سریت
دستور برای انجام دادن کاری یا نگه داری چیزی، دستور، فرمان
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد، ساقۀ گندم یا جو، خوشه
عمل غفار آمرزگاری
غفار بودن
سکران، مست
سفارت خانه، شغل و وظیفۀ سفیر که از جانب یک دولت به پایتخت دولت دیگر می رود، میانجیگری کردن، اصلاح کردن امور میان مردم، واسطۀ صلح بودن
Excavation
Horsemanship
раскопки