جمع واژۀ سعد. (منتهی الارب). فرخندگی. سعادت: مسعود تاجداری و هر روز بامداد بر تاج تو سعود کواکب نثار باد. مسعودسعد. و ایام نحوس به اوقات سعود بدل گردد. (سندبادنامه ص 84) ، ستارگان باسعادت مثل زهره و مشتری و قمر. (آنندراج) : با علو سپهر بادت امر با سعود زمانه بادت راز. مسعودسعد. هفت رخشان مه آبان بهم آیند چه باک که سعود از مه آبان بخراسان یابم. خاقانی
جَمعِ واژۀ سعد. (منتهی الارب). فرخندگی. سعادت: مسعود تاجداری و هر روز بامداد بر تاج تو سعود کواکب نثار باد. مسعودسعد. و ایام نحوس به اوقات سعود بدل گردد. (سندبادنامه ص 84) ، ستارگان باسعادت مثل زهره و مشتری و قمر. (آنندراج) : با علو سپهر بادت امر با سعود زمانه بادت راز. مسعودسعد. هفت رخشان مه آبان بهم آیند چه باک که سعود از مه آبان بخراسان یابم. خاقانی
دارو به بینی ریختنی. (منتهی الارب) (آنندراج). دارویی را گویند که اندر بینی چکانند. (ذخیره خوارزمشاهی). ج، سعوطات. دارو که در بینی افکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در بینی کنند و مایع باشد باین اسم نامند و از اختراعات جالینوس است و عودالعطاس نیز به این اسم نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ضریر انطاکی ص 193 شود
دارو به بینی ریختنی. (منتهی الارب) (آنندراج). دارویی را گویند که اندر بینی چکانند. (ذخیره خوارزمشاهی). ج، سعوطات. دارو که در بینی افکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در بینی کنند و مایع باشد باین اسم نامند و از اختراعات جالینوس است و عودالعطاس نیز به این اسم نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ضریر انطاکی ص 193 شود
فربه و بسیار پیه. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. (منتهی الارب) ، دلو سحوف: دلوی که بر گیردو بر دارد آنچه آب در چاه باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ناقۀ دراز سر پستان و تنگ سوراخ پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، ناقه ای که سپل خود را بر زمین کشد دررفتن، گوسپند که پشم شکم آن تنک باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، باران که زمین رندد در باریدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صدای آسیا گاه که بگردد، صدای شیر گاه دوشیدن. (اقرب الموارد)
فربه و بسیار پیه. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. (منتهی الارب) ، دلو سحوف: دلوی که بر گیردو بر دارد آنچه آب در چاه باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ناقۀ دراز سر پستان و تنگ سوراخ پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، ناقه ای که سپل خود را بر زمین کشد دررفتن، گوسپند که پشم شکم آن تنک باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، باران که زمین رندد در باریدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صدای آسیا گاه که بگردد، صدای شیر گاه دوشیدن. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ سجف، بمعنی پرده. (از منتهی الارب) (آنندراج) : و مزوران را رای از تزویر جز گریز بهنگام و استمساک به اذیال شام و تواری در سجوف ظلام... (جهانگشای جوینی). رجوع به سجف شود
جَمعِ واژۀ سجف، بمعنی پرده. (از منتهی الارب) (آنندراج) : و مزوران را رای از تزویر جز گریز بهنگام و استمساک به اذیال شام و تواری در سجوف ظلام... (جهانگشای جوینی). رجوع به سجف شود
جمع واژۀ سیف. شمشیرها: میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و سنور. مسعودسعد. ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسد که این کشیده سیوف است و آن زدوده رماح. مسعودسعد. رجوع به سیف شود
جَمعِ واژۀ سیف. شمشیرها: میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و سنور. مسعودسعد. ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسد که این کشیده سیوف است و آن زدوده رماح. مسعودسعد. رجوع به سیف شود
داروی کوفتۀ بیختۀ معجون ناکرده. (منتهی الارب). آرد بیخته مطلقا و خصوصاً از ادویه. (آنندراج) (غیاث). داروی آس کرده که بکف خورند. (دهار). دارو که بدهن پراکنند. سفف جمع آن است. (مهذب الاسماء) : زیرۀ کرمانی را ستار است بکوبند هر بامداد سه درم سفوف کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
داروی کوفتۀ بیختۀ معجون ناکرده. (منتهی الارب). آرد بیخته مطلقا و خصوصاً از ادویه. (آنندراج) (غیاث). داروی آس کرده که بکف خورند. (دهار). دارو که بدهن پراکنند. سفف جمع آن است. (مهذب الاسماء) : زیرۀ کرمانی را ستار است بکوبند هر بامداد سه درم سفوف کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
سیاهی بج (بج لثه معیارجمالی)، آرد بیخته، داربوی آرد پخته (مطلقا)، داروی خشک کوبیده هر گونه گرد دارویی، اختصاصا مخلوطی از کوبیده دانه های گرد شده چند گونه گیاه طبی است که به عنوان باد شکن مصرف میشده. توضیح گیاهانی که در تهیه سفوف به کار میرفته عبارتند از زیره سیاه تخم گشنیز گز علفی ترنجبین و برخی گیاهان دیگر
سیاهی بج (بج لثه معیارجمالی)، آرد بیخته، داربوی آرد پخته (مطلقا)، داروی خشک کوبیده هر گونه گرد دارویی، اختصاصا مخلوطی از کوبیده دانه های گرد شده چند گونه گیاه طبی است که به عنوان باد شکن مصرف میشده. توضیح گیاهانی که در تهیه سفوف به کار میرفته عبارتند از زیره سیاه تخم گشنیز گز علفی ترنجبین و برخی گیاهان دیگر