جدول جو
جدول جو

معنی سعاط - جستجوی لغت در جدول جو

سعاط
(سُ)
تندی بوی خردل. (منتهی الارب). تندی بوی و حدت آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سعاط
تندی تیزی دربوی
تصویری از سعاط
تصویر سعاط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سماط
تصویر سماط
آنچه بر زمین بگسترانند و بر روی آن طعام بگذارند، بساط، سفره، خوان، صف، رده، رسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعال
تصویر سعال
سرفه، صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقاط
تصویر سقاط
شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعات
تصویر سعات
ساعی ها، سخن چینان، جمع واژۀ ساعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعوط
تصویر سعوط
دارویی عطسه آور که در بینی بریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاط
تصویر سیاط
سوط ها، تازیانه ها، جمع واژۀ سوط
فرهنگ فارسی عمید
(سَرْ را)
پالوده فروش. (ملخص اللغات) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
شمشیر بران. (مهذب الاسماء). سیف سراط، شمشیر برنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دارو در بینی ریختن. دارو به بینی واکردن. (تاج المصادر بیهقی). دارو به بینی فروبردن. (زوزنی). سعوط در بینی کردن. دارو ریختن در بینی. (منتهی الارب) : اسعطه الدواء.
لغت نامه دهخدا
(سِ)
راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده. (منتهی الارب) (آنندراج). راه روشن، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام ماهی است که برومی سباط گویند وسباط پیش از آذر است. (از منتهی الارب) :
دو کانون و دو تشرین و پس آنگه
سباط و آذر و نیسان ایاراست.
(نصاب الصبیان).
فارسی آن شباط است. رجوع به شباط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سناط
تصویر سناط
کوسه کوسج، تنک ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعاط
تصویر وعاط
گل زرد گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاه
تصویر سعاه
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
گرمی از آتش، گرسنگی سختی گرسنگی، بدی تباهی، سوزش تشنگی، گرمای شب، دیوانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعاط
تصویر اسعاط
دارو در بینی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی شده دومین ماه ازسال خورشیدی رویم پنجمینماه ازسال سریانی برگرفته ازنام یازدهمین ماه سال یهودی ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعال
تصویر سعال
خفیدن، سرفه کردن شادمان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاف
تصویر سعاف
پوسته پوسته شدن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
چکاندن در بینی، داروی بینی، شامک چکان (شامک قطره)، گرده بو (انفیه) عطسه آور (دارو) معطس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاط
تصویر سیاط
جمع سوط، تازیانه ها، سرود گویی جمع سوط تازیانه ها شلاقها
فرهنگ لغت هوشیار
سعی کننده کوشنده کوشا، دونده شتابنده، سخن چین غماز، فراهم آورنده زکات عامل صدقات، مهتر جهودان جمع سعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراط
تصویر سراط
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
فرهنگ لغت هوشیار
بال مرغ، لغزش در نبشتن، لغزش در سخن، پی هم افکندن، سست دویدن اسپ، خاموشی و شنیدن افتاده، جمع سقطه، پاره های افتاده پاره های ابر نبهره فروش (نبهره قلب تقلبی)، خرده فروش، افتان بسیار سقوط کننده، شمشیر بران که مضروب را زمین افکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماط
تصویر سماط
رسته و صف، دسته و قطار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاط
تصویر سفاط
از ریشه پارسی سبد گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعیط
تصویر سعیط
درد لردمی، بوی تند، روغن گربگو (بان)، روغن سپندان، بوی سپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعال
تصویر سعال
((سُ))
سرفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقاط
تصویر سقاط
((سُ))
افتاده، ریخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعوط
تصویر سعوط
((سَ))
عطسه آور (دارو)، معطس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاط
تصویر سیاط
جمع سوطه، شلاق ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماط
تصویر سماط
((سَ))
بساط، سفره، صف، رده
فرهنگ فارسی معین