پاره های متفرق زمین گیاهناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: ارض فیها تعاشیب، ای عشب. و آن جمعی است بی واحد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پاره های متفرق زمین گیاهناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: ارض فیها تعاشیب، ای عشب. و آن جمعی است بی واحد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ ثعبان بمعنی اژدرها، رئیس الثعابین. ماری خرافی که از تخم خروس زاید و مار پرزهرو نیز مرغی موهوم که دم وی مانند مار بود و نوعی حیوان نیش غولی چون غولی که نظر و نفس وی کشنده است
جَمعِ واژۀ ثعبان بمعنی اژدرها، رئیس الثعابین. ماری خرافی که از تخم خروس زاید و مار پرزهرو نیز مرغی موهوم که دم وی مانند مار بود و نوعی حیوان نیش غولی چون غولی که نظر و نفس وی کشنده است
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جمع واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون: اعاریب ذوو فخر بافک. و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جمع واژۀ نبط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جمع واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جَمعِ واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون: اعاریب ذوو فخر بافک. و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جَمعِ واژۀ نَبَط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جَمعِ واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
جسمی است که از ماده چربی ساخته می شود و آن را در شستشوی بدن و لباس به کار برند. توضیح صابونها مخلوطی از نمکهای سه اسید آلی یعنی اولئات پالمیتات و استارات سدیم هستند. برای تهیه صابون اسیدهای چربی دار را با سود سوز آور در دیگهای بزرگ - حرارت می دهند و پس از 24 ساعت در قالبهای چوبی بزرگ وارد می کنند و سپس به شمشهای کوچکتر می برند و عاقبت بر اثر جریان هوای گرم خشک می کنند و به صورت قالبهای کوچک که علامت کارخانه روی آن نقش شده قالب می کنند. یا صابون سلطانی. صابونی بود از جنس پست وردی که به طرح یکسان می داده اند و به مناسبت پستی جنس کسی آن را نمی خریده
جسمی است که از ماده چربی ساخته می شود و آن را در شستشوی بدن و لباس به کار برند. توضیح صابونها مخلوطی از نمکهای سه اسید آلی یعنی اولئات پالمیتات و استارات سدیم هستند. برای تهیه صابون اسیدهای چربی دار را با سود سوز آور در دیگهای بزرگ - حرارت می دهند و پس از 24 ساعت در قالبهای چوبی بزرگ وارد می کنند و سپس به شمشهای کوچکتر می برند و عاقبت بر اثر جریان هوای گرم خشک می کنند و به صورت قالبهای کوچک که علامت کارخانه روی آن نقش شده قالب می کنند. یا صابون سلطانی. صابونی بود از جنس پست وردی که به طرح یکسان می داده اند و به مناسبت پستی جنس کسی آن را نمی خریده
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند