- سطحی
- رویه نگر
معنی سطحی - جستجوی لغت در جدول جو
- سطحی
- ظاهری وخارجی و بیرونی
- سطحی
- Shallow, Skindeep, Superficial
- سطحی
- мелкий , поверхностный
- سطحی
- seicht, oberflächlich
- سطحی
- мілкий , поверхневий
- سطحی
- płytki, powierzchowny
- سطحی
- 浅的 , 表面的
- سطحی
- superficial
- سطحی
- superficiale
- سطحی
- superficial
- سطحی
- superficiel
- سطحی
- ondiep, oppervlakkig
- سطحی
- उथला , सतही , ऊपरी
- سطحی
- dangkal
- سطحی
- ضحلٌ , سطحيٌّ
- سطحی
- 얕은 , 표면적인 , 피상적인
- سطحی
- רָדֵוד , שטחי , שטחי
- سطحی
- 浅い , 表面的な , 表面的な
- سطحی
- sığ, yüzeysel
- سطحی
- kifupi, ya uso
- سطحی
- ตื้น , ผิวเผิน , ผิวเผิน
- سطحی
- পৃষ্ঠতল , পৃষ্ঠতল , ঊপরি
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دراز بالا، منبسط
رویه پهنه رویه سطح پهنه
ژاژیک ژاژی منسوب به شطح مربوط به شطح
منبسط، پهن شده، درازکشیده، ستان خفته، آنکه به علت ضعف یا بیماری به کندی از جا برخیزد
تراز، رویه، رویه پایه
خراشیدن، رندیدن، گل برکندن، مهر کردن نامه، ستردن موی
گستردن، پهن نمودن چیزی را
بام، بالای هر چیزی که پهن و هموار باشد، روی چیزی، در ریاضیات مساحت، میزان، حد مثلاً سطح بهداشت در شهر تهران بالاتر است، دورۀ دوم تحصیلات طلبگی، مقابل دور، در هنر در خوشنویسی، حرکات قلم به صورت افقی، عمودی، مایل
Level, Surface