جدول جو
جدول جو

معنی سطحی - جستجوی لغت در جدول جو

سطحی
(سَ)
ظاهری و خارجی و بیرونی. (ناظم الاطباء) ، بی عمق، بیهوده و بی معنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سطحی
ظاهری وخارجی و بیرونی
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
سطحی
رویه نگر
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
فرهنگ واژه فارسی سره
سطحی
سرسری، غیرعمیق
متضاد: عمقی، عمیق، بیرونی، خارجی، ظاهری، ظاهرگرا، ظاهربین، قشری، مربوط به سطح
متضاد: حجمی، رویی، رویه ای، کم مایه، کم عمق، اندک، ناچیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سطحی
سطحيٌّ
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به عربی
سطحی
Shallow, Skindeep, Superficial
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سطحی
superficiel
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سطحی
superficial
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سطحی
мелкий , поверхностный
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به روسی
سطحی
seicht, oberflächlich
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به آلمانی
سطحی
мілкий , поверхневий
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سطحی
płytki, powierzchowny
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به لهستانی
سطحی
浅的 , 表面的
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به چینی
سطحی
superficial
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سطحی
سطحی
دیکشنری اردو به فارسی
سطحی
سطحی
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به اردو
سطحی
পৃষ্ঠতল , পৃষ্ঠতল , ঊপরি
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به بنگالی
سطحی
ตื้น , ผิวเผิน , ผิวเผิน
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به تایلندی
سطحی
kifupi, ya uso
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سطحی
sığ, yüzeysel
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سطحی
superficiale
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سطحی
רָדֵוד , שטחי , שטחי
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به عبری
سطحی
얕은 , 표면적인 , 피상적인
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به کره ای
سطحی
dangkal
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سطحی
उथला , सतही , ऊपरी
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به هندی
سطحی
ondiep, oppervlakkig
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به هلندی
سطحی
浅い , 表面的な , 表面的な
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سطیح
تصویر سطیح
منبسط، پهن شده، درازکشیده، ستان خفته، آنکه به علت ضعف یا بیماری به کندی از جا برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
منسوب به شطح. مربوط به شطح. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شطح و شطحیات شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام کاهنی در عرب جاهلی که در بدن او استخوانی جز استخوان سر نبود و مسایل را از پیش خبر میداد و کلمات خود را مسجع میگفت از گفتار اوست: عالم الخفیه و غافرالخطیئه انک لذوالهدیها لصحیفه الهندیه و الصعده البهیه فانت خیرالبریه. (از سبک شناسی ج 2 ص 232) : و یکی بود نام او سطیح کاهن که هرچه از وی بپرسیدندی به زجز بگفتی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 97). رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 229، 230، 232، 236، 237، 268، و البیان والتبیین ج 1 ص 281، 236 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام قلعه ای از قلاع خیبر. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شطحی
تصویر شطحی
ژاژیک ژاژی منسوب به شطح مربوط به شطح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطحه
تصویر سطحه
رویه پهنه رویه سطح پهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطیح
تصویر سطیح
دراز بالا، منبسط
فرهنگ لغت هوشیار
فردیت، سطحی نگری
دیکشنری اردو به فارسی