جدول جو
جدول جو

معنی سطبوس - جستجوی لغت در جدول جو

سطبوس
(سَ)
به لغت یونانی گل انار باشد و آن را گلنار خوانند و معرب آن جلنار است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سطبوس
یونانی گلنار گل انار
تصویری از سطبوس
تصویر سطبوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبوس
تصویر سبوس
پوست گندم یا جو، پوست آرد نشدۀ دانۀ گندم یا جو که از الک کردن آرد به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابوس
تصویر سابوس
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
نام ناحیه ای از هند که بدست اسکندر تسخیر شد، رجوع به ایران باستان ج 2ص 1843 و 1844 و 1851 و ساباس در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
اسبغول و بزرقطونا را گویند، و آن تخمی است معروف، (برهان) (آنندراج)، اسبغول، (سروری) (رشیدی) (مؤید الفضلاء) (شعوری)، سبیوش، (رشیدی)، این دانه را در تداول مردم اسپرزه، و به عربی بقلۀ مبارکه، به یونانی پسیلون و بترکی قارنی یارق نامند، این کلمه در کتب لغت بصور زیر: اسیبوش (دزی)، اسپیوش (جهانگیری) (برهان) (بهار عجم)، اسفیوس (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن) (برهان) (انجمن آرا)، اسقپوش (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن) (سروری) (برهان) (انجمن آرا) (دزی)، سابوس (رشیدی) (سروری) (برهان) (آنندراج)، ساپوس (مؤید الفضلا)، سایوس (برهان) (شعوری) (آنندراج)، سبیوش (رشیدی) (برهان) (آنندراج)، سیبوس (سروری) (برهان) (آنندراج)، اسقیوس (دزی) آمده است، و نیز به صورت اسبیوس، اسپیوس ساپوش، سیبوس، بسوس دیده شده است، رجوع به اسبغول و اسپغول و اسپرزه و اسفیوس و اسفیوش در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اسم یونانی گلنار (جلنار) است. (الفاظالادویه). رجوع به اختیارات بدیعی و تحفۀ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ)
طبری ’سوس’. (نصاب طبری 451) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نخالۀ هر چیز را گویند عموماً و نخاله و پوست گندم و جو آردکرده را خصوصاً. (برهان). پوست گندم یعنی آنچه که در غربال بعد از بیختن باقی ماند. (آنندراج) (غیاث). پوست غله که هنگام بیختن بدرآید، و سبوسه نیز در این لغت است، بتازیش نخاله خوانند. (شرفنامه). حثاله. (صراح اللغه). کپک. (مؤلف) :
دین را طلب نکردی ودنیا ز دست رفت
همچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر.
ناصرخسرو.
و سبوس جو در دیگ کنند و نیک بجوشانند و پای را درمیان آب جو نهند و بصلاح بازآید و سبوس گندم همین معنی کند. (نوروزنامه). خضر گفت هیچ سبوس داری طلب کردکمی یافت. (قصص الانبیاء).
ساخته (قرآن را) دست موزۀ سالوس
بهر یک من جو و دو کاسه سبوس.
سنایی.
مانند گندم ارچه ز غم سینه چاک زد
از آسیای چرخ نیابد همی سبوس.
محمد بن همام شهاب الدین
لغت نامه دهخدا
(طُ)
جمع واژۀ طبس، بمعنی گرگ. (دزی ج 2 ص 21)
لغت نامه دهخدا
(طَبْ بو)
دبوس: اگر داند که ترکی به وی خواهد آمد، و وی را یک طبوس خواهد زد، از خوردن و خفتن لذت نیاورد، و باشد که آن ترک خود نیاید... و آمدن ملک الموت یقین است. و سختی جان کندن همانا صعبتر از طبوس ترکان بود. (کیمیای سعادت غزالی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سابوس
تصویر سابوس
اسبغول اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوس
تصویر سبوس
پوست جو و گندم آرد کرده
فرهنگ لغت هوشیار
سبوس در خواب، دلیل است بر نیازمندی. اگر بیند که مردمان سبوس یا نان سبوس میخوردند، دلیل که اندر آنجا قحط و تنگی باشد و مردمان را کسب و معیشت نباشد. اگر بیند که سبوس از خانه خود بیرون انداخت یا به کسی داد، دلیل کند که اندر آن دیار قحط و تنگی باشد. محمد بن سیرین
دیدن سبوس در خواب بر سه وجه بود. اول: نیازمندی. دوم: قحط و تنگی. سوم: سختی معیشت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب