جدول جو
جدول جو

معنی سصد - جستجوی لغت در جدول جو

سصد
(سِ صَ)
عدد توصیفی. سیصد. یعنی سه دفعه صد. (ناظم الاطباء). سه صد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساد
تصویر ساد
بی پیرایه، بی نقش و نگار، بی آلایش، برای مثال برای کسوت خدام درگهش خورشید / ز چرخ گاه منقش طرازد و گه ساد (شمس فخری - مجمع الفرس - ساد)
دشت، بیابان، صحرا
گراز، پستانداری قوی با جثۀ سنگین و پوست ضخیم با پوزۀ مخروطی و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است، خوک وحشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرد
تصویر سرد
آب، هوا یا چیز دیگر که درجۀ حرارت آن کم باشد، چیزی که دمایش از حد انتظار کمتر باشد مثلاً چای سرد،
بی اعتنا، بی توجه مثلاً نگاه سرد،
ناگوار، ناخوش آیند مثلاً حرف سرد،
بدون جاذبه و گیرایی، بدون استفاده از اسلحه،
در هنر رنگی که احساس سرما را در ذهن تداعی می کند مانند آبی، یکی از مزاج های چهارگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سند
تصویر سند
چیزی که به آن اعتماد کنند
در علم حقوق نوشته ای که وام یا طلب کسی را معین سازد یا مطلبی را ثابت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصد
تصویر فصد
رگ زدن و خون گرفتن از ورید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجد
تصویر سجد
سرمای سخت، سجام، سجن، شجد، شجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سند
تصویر سند
بچه ای که از سر راه بردارند، کسی که پدر و مادرش معلوم نباشد، حرام زاده، برای مثال ای سند چو استر چه نشینی تو بر استر / چون خویشتنی را نکند مرد مسخر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصد
تصویر رصد
نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، محل دریافت عوارض در جاده ها، عوارض جاده، راهداری، رصد خانه، مراقب، نگهبان
رصد بستن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد راندن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد کردن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سود
تصویر سود
درآمدی که در معامله یا تولید نصیب فرد می شود، مقابل زیان، نفع، فایده
ماده ای سفید، جامد، جاذب رطوبت و سوزاننده که در آب با تولید حرارت حل می شود و در بیشتر خواص شبیه پتاس می باشد، سود سوزان
جمع واژۀ اسود، سیاه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصد
تصویر قصد
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءنیت
قصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن
قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا
قصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهد
تصویر سهد
نیکو بیدارشدن بیداری کمخواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصد
تصویر عصد
شوسر شوس آب مرد، گای، بیگاری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصد
تصویر فصد
رگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصد
تصویر قصد
میانه راه رفتن، عدل، تعمد، عمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سید
تصویر سید
پیشوا و مهتر قوم و سردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیصد
تصویر سیصد
سه بار (300) دویست به علاوه صد
فرهنگ لغت هوشیار
نفع و فایده، حاصل و منفعت اکسیدی که از ترکیب اکسیژن با سودیوم حاصل میشود، جسمی است سفید و جامد و جاذب الرطوبه و محرق که در آب بمقدار زیاد حل میشود و در بیشتر خواص شبیه پتاسیم میباشد و آنرا سودسوزان هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که به ان اعتماد کنند، نوشته ای که وام یا طلب کسی را معین کند یا مطلبی را ثابت نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجد
تصویر سجد
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد
تصویر رصد
به چیزی نظر دوختن، در جائی نشستن و چیزی را زیر نظر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعد
تصویر سعد
نیک، میمون و مبارک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغد
تصویر سغد
باران نرم نرمه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمد
تصویر سمد
همیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدد
تصویر سدد
جمع سده، پیشخانه ها آستانه ها تخت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرد
تصویر سرد
چیزی که حرارت و گرمی نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخد
تصویر سخد
گرم، آماس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفد
تصویر سفد
جفت شدن گای در پرند گان، به سیخ کشیدن گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستد
تصویر ستد
ستدن اخذ دریافت. یا ستد و داد. ستدن و دادن خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصد
تصویر حصد
درو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی باشد از چوبهای باریک و نیز طبقی که در آن میوه و گل می گذارند و آنرا تفت هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساد
تصویر ساد
بی نقش، بی نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصد
تصویر حصد
((حَ))
درو کردن محصول، درو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سود
تصویر سود
فایده، نفع، منفعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سند
تصویر سند
دستک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصد
تصویر قصد
خواست، آهنگ، انگیزه
فرهنگ واژه فارسی سره