جدول جو
جدول جو

معنی سسگ - جستجوی لغت در جدول جو

سسگ
نوعی پرنده ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساگ
تصویر ساگ
ساج، درختی شبیه درخت چنار با برگ های پهن و نوک تیز و گل های کوچک و میوه ای شبیه پسته که چوب آن زیبا بسیار سخت محکم و بادوام است و برای ساختن بعضی از اشیای چوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگ
تصویر سوگ
مصیبت، ماتم، عزا، غم، اندوه، سوک برای مثال سوی زال رفتند با سوگ و درد / رخان پر ز خون و سران پر ز گرد (فردوسی - ۱/۳۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ
تصویر سنگ
مادۀ سفت و سخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است،
قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند، سنگ ترازو، سنجه،
مقیاسی برای اندازه گیری آب جاری، معادل حجم آبی که در ثانیه از قنات یا رودخانه جاری شود و مقدار آن مختلف است،
در پزشکی جسم سخت و سفت به صورت شن و سنگ ریزه که از رسوب مواد مختلف در بعضی از اعضای بدن مانند کلیه و مثانه و کیسه صفرا تشکیل می شود،
وزن، کنایه از قدر، وقار، برای مثال مردی گزید راد و خردمند و پیش بین / بارای و باکفایت و باسنگ و باوقار (فرخی - ۱۹۱)
سنگ آتش: نوعی سنگ سخت به رنگ سیاه یا قهوه ای که از اصطکاک آن با آهن جرقه تولید می شود و پیش از اختراع کبریت به وسیلۀ آن آتش می افروختند، سنگ آتش زنه، سنگ چخماق
سنگ آذرین: سنگی که از سرد شدن و انجماد مواد مذاب درون زمین تشکیل می شود، سنگ آتشفشانی، احجار آذرین
سنگ آس: آس، هر یک از دو سنگ مسطح، گرد و برهم نهاده که غلات را با آن خرد و نرم می کنند
سنگ آسمانی: در علم نجوم سنگی که از آسمان به زمین فرود آید، قطعه ای از سنگ که از فضای خارج جو به زمین سقوط کند
سنگ آسیا: آس، هر یک از دو سنگ مسطح، گرد و برهم نهاده که غلات را با آن خرد و نرم می کنند
سنگ آهک: سنگی سفید که از آن آهک تهیه می کنند، آن را در کوره های مخصوص تا ۹۵۰ درجۀ سانتی گراد حرارت می دهند تا آهک به دست آید، کربنات کلسیم
سنگ پا: نوعی سنگ سوراخ سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می کنند، سنگ خاز، سنگ سودا
سنگ پادزهر: نوعی سنگ که از کیسۀ صفرای بز کوهی یا گاو کوهی به دست می آوردند و آن را به طور خوراکی یا مالیدنی در مداوای سم خوردگی و معالجۀ سم حشرات گزنده به کار می بردند، زهرمهره، حجرالسم، حجرالتیس
سنگ جهنم: در علم شیمی نیترات دارژان
سنگ چاپ: نوعی سنگ آهکی به رنگ خاکستری یا زرد که از دانه های ریز تشکیل شده، به خوبی جلا و صیقل می پذیرد، چربی را جذب می کند و در چاپخانه های سنگی برای چاپ کردن اوراق به کار می رود
سنگ خارا: خارا، نوعی سنگ سخت، گرانیت
سنگ خاز: سنگ پا، نوعی سنگ سوراخ سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می کنند
سنگ زر: محک، سنگی که طلا یا نقره را به آن می مالند و عیار آن ها را آزمایش می کنند، سنگ زر، وسیله ای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی
سنگ سلیمانی: سنگ سلیمانیه، نوعی کوارتز شبیه عقیق که دارای رگه های سیاه و سفید است و مانند سنگ های قیمتی در ساختن زینت آلات به کار می رود، حجر باباغوری
سنگ سماک: سنگ سماق، سنگی سخت که خوب صیقل می گیرد و به رنگ های سرخ، سبز، قهوه ای، خاکستری، درمی آید و برای ساختن ستون های سنگی و مجسمه و اشیای دیگر به کار می رود، گاه در آن ریزه های کوارتز و فلدسپات نیز دیده می شود، پرفیر
سنگ شجری: در علم زیست شناسی مرجان
سنگ صبور: سنگ سخت و عظیم که در یک جا ثابت و پا برجا باشد و حوادث روزگار را تحمل کند و از آن به بردباری و شکیبایی مثل می زنند، سنگی افسانه ای که مردم درد دل خود را برای او بازگو می کرده اند
سنگ صفرا: در پزشکی سنگی که از رسوب املاح صفراوی در کیسۀ صفرا تشکیل می شود
سنگ فسان: سان، سوهان یا سنگی که برای تیز کردن کارد، شمشیر و مانند آن به کار می رود
سنگ کلیه: در پزشکی سنگی که از ترکیب اسید های ادرار با مواد معدنی در کلیه تشکیل می شود
سنگ گچ: نوعی سنگ که در طبیعت به حالت بی شکل وجود دارد و از حرارت دادن آن گچ به دست می آید، سولفات کلسیم
سنگ لاجورد: از سنگ های معدنی به رنگ آسمانی یا آبی پر رنگ که در قدیم از آن جام و پیاله و پاره ای زینت آلات می ساختند و کوبیده و گرد شدۀ آن در نقاشی به کار می رفت
سنگ لوح: نوعی سنگ به رنگ خاکستری که به ورقه های نازک شکافته می شود، پلمه سنگ، تخته سنگ
سنگ محک: سنگی که طلا یا نقره را به آن می مالند و عیار آن ها را آزمایش می کنند، سنگ زر، وسیله ای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی
سنگ مردار: مردارسنگ، جسمی سرخ یا زرد رنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، لیتارژ جوهر سرب، مرداهنگ، مرتک، سنگ مردار
سنگ مرمر: مرمر، نوع سنگ آهکی سخت که در مجسمه سازی و نماسازی ساختمان به کار می رود
سنگ مغناطیس: مغناطیس، نوعی سنگ آهن که در معدن های مخصوص به شکل سنگ سیاه پیدا می شود و آهن را به خود جذب می کند، آهن ربا
سنگ هرکاره: نوعی سنگ که به آسانی تراشیده می شود و خوب شکل می گیرد و اغلب از آن هرکاره (دیگ سنگی) و سرقلیان و اشیای دیگر می سازند
سنگ وسبو: کنایه از دو چیز ضد و مخالف یکدیگر نظیر سنگ و شیشه یا آتش و پنبه: چشم اگر با دوست داری، گوش با دشمن مکن / عاشقی و نیک نامی سعدیا سنگ وسبوست (سعدی۲ - ۳۵۲)
سنگ یده: یده، نوعی سحر که در آن با استفاده از سنگ های مخصوصی برف و سرمای شدید ایجاد می کردند و بیشتر توسط مغولان انجام می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سست
تصویر سست
فاقد استحکام لازم، بی دوام مثلاً دیوار سست، ضعیف، ناتوان، مقابل سخت، نرم و ملایم
فرهنگ فارسی عمید
درختی است زیبا از تیره شاه پسند دارای برگهایی پهن کامل متقابل که در سطح تحتانی رگبرگهایش کاملا برجسته و نمایانند. گلهایش منظم و دارای آرایش گرزن و خوراکی است. چوب این درخت بسیار مرغوب و مقاوم است و در ساختمان کشتیها بکار میرود دلب هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست
تصویر سست
نرم و ملایم، نازک، ناتوان، ضعیف، کم زور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگ
تصویر سوگ
مصیبت ماتم عزا، غم اندوه حزن
فرهنگ لغت هوشیار
حجر و جسمی صلب و سخت که از زمین استخراج میکنند وماده که کوههای صلب را تشکیل میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ
تصویر سنگ
((سَ))
وقار، اعتبار، (ق) آهستگی، آرامش، نام عمومی مواد کانی است که به طور طبیعی به یکدیگر چسبیده و متراکم شده است و در نتیجه توده نسبتاً سفتی را به وجود آورده است، وزنه ای جهت سنجش سنگینی، دو قطعه سنگ به ابعاد کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساگ
تصویر ساگ
نوعی خورشت مانند آش که بیشتر در مازندران متداول است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگ
تصویر سوگ
مصیبت، غم، اندوه، سوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سست
تصویر سست
((سُ))
بی دوام، پایدار، ضعیف ناتوان، نرم، ملایم، تنبل، بی معنی، آهسته، کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سست
تصویر سست
بی حال، بی رمق، کاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سوگ
تصویر سوگ
عزا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سست
تصویر سست
Flabby, Flimsy, Lax
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سست
تصویر سست
flasque, fragile, laxiste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سست
تصویر سست
อ่อนนุ่ม , เปราะบาง , หละหลวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سست
تصویر سست
ढीला , कमजोर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سست
تصویر سست
mlazi, dhaifu, kulegea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سست
تصویر سست
gevşek, zayıf
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سست
تصویر سست
たるんだ , 薄っぺらい , 緩い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سست
تصویر سست
רפוי , חלש , רפוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سست
تصویر سست
늘어진 , 약한 , 느슨한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سست
تصویر سست
lembek, rapuh, longgar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سست
تصویر سست
schlaff, schwach, locker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سست
تصویر سست
slap, zwak, los
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سست
تصویر سست
flácido, endeble, laxo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سست
تصویر سست
flaccido, fragile, lassista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سست
تصویر سست
flácido, frágil, frouxo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سست
تصویر سست
松弛的 , 脆弱的 , 松懈的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سست
تصویر سست
zwiotczały, słaby, luźny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سست
تصویر سست
в'ялий , крихкий , слабкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سست
تصویر سست
дряблый , хрупкий , слабый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سست
تصویر سست
ঢিলে , দুর্বল , ঢিলেঢালা
دیکشنری فارسی به بنگالی