جدول جو
جدول جو

معنی سزا - جستجوی لغت در جدول جو

سزا
پاداش نیکی یا بدی، مزد، پاداش، جزا
تصویری از سزا
تصویر سزا
فرهنگ فارسی عمید
سزا
لایق، سزاوار، درخور
تصویری از سزا
تصویر سزا
فرهنگ لغت هوشیار
سزا
((س))
لایق، سزاوار، پاداش، جزا
تصویری از سزا
تصویر سزا
فرهنگ فارسی معین
سزا
حق، مجازات، جزا
تصویری از سزا
تصویر سزا
فرهنگ واژه فارسی سره
سزا
جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات، تقاص، تلافی، سزاوار، شایسته، لایق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سزا
محکومیت، تنبیه، مجازات، تحریم
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزا
تصویر آزا
(پسرانه)
آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبا
تصویر سبا
(دخترانه)
نام شهری در یمن که بلقیس ملکه انجا بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنا
تصویر سنا
(دخترانه و پسرانه)
روشنایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سما
تصویر سما
(دخترانه)
آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزا
تصویر رزا
(دخترانه)
نام لاتین گل رز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سها
تصویر سها
(پسرانه)
ستاره کم نوری در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سدا
تصویر سدا
(دخترانه)
نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سزار
تصویر سزار
عنوان پادشاهان قدیم روم، قیصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسزا
تصویر بسزا
سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
ژول. سردار معروف رومی که از سال 44 تا 101ق. م. در رم حکومت کرد. وی مردی فصیح با قدرت و باسیاست بود. در تمام جنگها و ستیزه ها که کرد فائق شد
لغت نامه دهخدا
(بِ سِ / سَ)
به سزاوار. کماینبغی. بواجبی. چنانکه باید. چنانکه شاید. کمایلیق. لایق. شایسته. سزاوار: و فرمود تا استقبال او بسیجیدند سخت بسزا. (تاریخ بیهقی). صواب چنان نمود ما را که فرزند امیرسعید را با تو بفرستیم ساخته با تجملی بسزا. (تاریخ بیهقی). ملوک روزگار که با یکدیگر دوسی بسر برند... دیدار کنند دیدارکردنی بسزا. (تاریخ بیهقی). همه را خانه و ضیاع و زن داد بسزا. (تاریخ سیستان).
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی بسزا برنیاید از دستم.
حافظ.
و رجوع به سزا و سزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی از دهستان سردشت شهرستان دزفول. دارای دویست تن سکنه است. آب از چشمه و محصول آنجا غلات، انجیر، انار و ساکنین از طایفه عشایر بختیاری میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساز
تصویر ساز
انواع آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستا
تصویر ستا
ستایش و ستودن است که از دعا و ثنا و شکر و نعمت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزا
تصویر حزا
آهو دوستک (گویش شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحا
تصویر سحا
مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسزا
تصویر بسزا
سزاوار وشایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سزار
تصویر سزار
عنوان امپراطور روم قیصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسزا
تصویر بسزا
((بِ سَ یا سِ))
سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سزار
تصویر سزار
((س))
عنوان امپراتوران روم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزا
تصویر جزا
بادافره، سزا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عزا
تصویر عزا
سوگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرا
تصویر سرا
حیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سدا
تصویر سدا
صدا
فرهنگ واژه فارسی سره
درخور، سزاوار، شایان، شایسته، عمده، مهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امپراطور (روم) ، قیصر
متضاد: کسرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد