- سرگیری
- گرفتن سر چیزی (مانند شمع)، خاموش کردن شمع و چراغ، عمل از سر گرفتن آغاز کار
معنی سرگیری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشتقاق
نزاع، منازعه
نگهبانی و حمایت و یاری و اعانت
Involvement
вовлеченность
Beteiligung
залученість
zaangażowanie
envolvimento
coinvolgimento
implicación
implication
betrokkenheid
การมีส่วนร่วม
keterlibatan
تورّطٌ
संलिप्तता
מעורבות
ushiriki
সম্পৃক্ততা
شمولیت
منسوب به سریر، معالجات بالینی
کدورت
توقیف
اخاذی
شغل و پیشه آبگیر حمام، پر آب کردن حوض و آب انبار و ظرفها، لحیم کردن ظرفهای فلزی یا قلعی با بستن سوراخهای آن با موم مذاب
گرفتن دست کسی به اعانت، دستیاری، کمک، یاری
کراهت و نفرت، حزن و اندوه
تخلف، اباء، تمرد، تخطی