جدول جو
جدول جو

معنی سرگزه - جستجوی لغت در جدول جو

سرگزه
(سَ گَ زَ / زِ)
جزیه که از کفار گیرند. (آنندراج) (غیاث). رجوع به سرگزیت شود
لغت نامه دهخدا
سرگزه
(سَ گَ زَ)
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 446 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، نخود، کشمش، بادام، زردآلو. شغل اهالی آن زراعت و صنایع دستی، جاجیم وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرگره
تصویر سرگره
گره یا دانه ای که بر سر تسبیح ببندند
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خِ زَ / زِ)
سرخچه. رجوع به سرخجه و سرخره و سرخژه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ لَ / لِ)
سردار رمه. (آنندراج). گوسفندی که پیشاپیش گله رود و چنین گوسفند فربه تر از دیگر گوسفندان است:
گوسفندی قوی که سرگله بود
پایش از بار دنبه آبله بود.
نظامی.
ابلیس کند راهزنی راهروان را
این گرگ نظر از رمه بر سرگله دارد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رِهْ)
عقده و گرهی را گویند که بر سر تسبیح تعبیه کنند. (برهان) (آنندراج) :
ای سرگره از تو عقد جان را
بل واسطه عقد آن جهان را.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ زِهْ)
دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 143 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرگله
تصویر سرگله
سردار رمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
گرهی که بر سر تسبیح تعبیه کنند عقده تسبیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
((~. گِ رِ))
گره یا دانه ای که بر سر تسبیح ببندند
فرهنگ فارسی معین