جدول جو
جدول جو

معنی سرپل - جستجوی لغت در جدول جو

سرپل
(سَ پُ)
از قرای معروف به لوک ذهاب و قصر که در محل اتصال دو رود در قصر شیرین بنا شده. از دوره های قدیم مسکون بوده و در این نقطه دمرگان کتیبه ای یافته که از حیث حجاری قدیمترین آثار صنعتی آسیا و متعلق به آنوبانی نی است و این کتیبه در تخته سنگی در 30 متر ارتفاع کنده شده و مجسمۀ شاه را که پا بر روی اسیری گذاشته نشان میدهد که از الهه نی نی دو اسیر میگیرد که دماغ یکی را مهار کرده و اسرای دیگر در زیر و کتیبه های آن بواسطۀ قدمت کاملاً خوانا نیست ولی از نظر تاریخی بسیار مهم است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 456). سرپل ذهاب. نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان پاطاق و قره بلاغ در 72هزارگزی تهران
نام شهرکی است نزدیک سمرقند بر کنار آب. (المعجم). نام ناحیتی است نزدیک قرشی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سرپل
چوبی در کارگاه پارچه بافی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرگل
تصویر سرگل
(دخترانه)
اولین گل، بهترین از هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپل
تصویر سپل
سم شتر، سم فیل، ناخن فیل
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی تفنگ شکاری یا توپ که باروت و گلوله را از سر لوله داخل آن کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپا
تصویر سرپا
ایستاده، کسی یا چیزی که روی پای خود قرار گرفته باشد، قائم، هج، برپای، برپا، برخاسته، ورپا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ پُ)
مقابل ته پر و سرخالی. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از تفنگ که باروت و گلوله از سر لوله درآن کنند و با سنبه استوار کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
دهی از دهستان ذهاب است که در بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ رَ)
دهی از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین است که در شش هزارگزی شمال سرپل ذهاب و دو هزارگزی سراپله واقع است دشتی گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد. آب آن از نهر ولاش و محصول آنجا غلات و برنج و صیفی و لبنیات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین، واقع در ده هزارگزی شمال خاوری سرپل ذهاب، کنار راه عمومی ریژاب و کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی، آب آن از رود خانه الوند، محصول آنجا غلات و میوه جات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، انجیر این محل بخوبی معروف است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ پَ)
سم شتر و ناخن فیل. (برهان). سم شتر و فیل و هر جانور ذوات الاخفاف. (آنندراج) : فرسن، سپل شتر. (منتهی الارب) :
زمانی بکردار مست اشتری
مرا پشت بسپرد زیر سپل.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سَ قُ)
دهی از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، پشم، لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
دراز و مضطرب الخلقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
گویی باشد که طفلان از ریسمان سازند و بدان بازی کنند. (برهان) (رشیدی) ، نظیر سرگروه و سرخیل. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
حقد و آن بدگویی و غیبت مردم در خاطر نگاه داشتن است. (برهان). حقد و حسد. (آنندراج) (انجمن آرا) ، طالب فرصت بدی کردن بودن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ)
دهی از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 132 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
کله پز. (آنندراج). آنکه کله پزد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کسی را و چیزی را گویند که مانند فلک و آسیا و گردون سرگردان و همیشه در گردیدن باشد. (برهان). کسی و چیزی که مانند فلک و آسیا و گردون چوبی و آدمی سرگردان در گشتن باشد و آن را سرهال نیز گویند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرپا زدن که بهندی هوگر گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ / سِ)
دهی است از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب، کنار راه فرعی سراب به قلعه شاهین. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 90 تن است. آب آن از سراب قلعه شاهین و محصول آن غلات، توتون، برنج، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. قلعۀ خرابۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ تُ)
دهی از دهستان اربعه بالا (علیا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. دارای 399 تن سکنه. آب آن از رود خانه فیروزآباد. محصول آن غلات، برنج و انار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرطل
تصویر سرطل
دراز بد اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفل
تصویر سرفل
پنجه غازی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگل
تصویر سرگل
گویی که کودکان از ریسمان سازند و بدان بازی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپا
تصویر سرپا
ایستاده بر پا منتصب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرجل
تصویر سرجل
شاله به شغاله به به جنگلی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپل
تصویر سپل
سم شتر، ناخن فیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپر
تصویر سرپر
((~. پُ))
نوعی تفنگ که باروت یا گلوله آن از سر لوله به داخل فرستاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپل
تصویر سپل
((سَ پَ))
سم شتر، ناخن فیل
فرهنگ فارسی معین
ایستاده، برپا، قائم
متضاد: نشسته، سالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرازیر کردن ظروف حاوی مایعات سرازیر کردن و فرو ریختن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
پذیرایی کننده در مراسم عروسی و عزا
فرهنگ گویش مازندرانی
سیر سیر در مقابل گرسنهتأکید بر سیری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی مگس از نوع تسه تسه که به تن دام چسبیده و خونش را می
فرهنگ گویش مازندرانی
سر پهلوان
فرهنگ گویش مازندرانی